به گزارش خبرگزاری جهانی خراسان :
از شبکه های اجتماعی مردم خراسان آریا و سایت های خبری مختلف خراسان آریا
اطلاع دریافت کردیم
صادق عصیان شاعر، نویسنده و استاد سابق دانشگاه بلخ در شهر اشتوتگارت آلمان درگذشت.
و خانواده محترم آقای عصیان این خبر را بامداد روز یکشنبه، دوم میزان ۱۴۲ به اینترنشنال اطلاع دادند .
انا لله و انا الیه راجعون
صادق عصیان پس از تسلط طالبان بر خراسان آریا در آلمان پناهنده شده بود.
صادق عصیان در سال ۱۳۵۲ خورشیدی در ولایت بلخ متولد شده بود. او تا مقطع کارشناسی ارشد در رشته زبان و ادبیات فارسی تحصیل کرده بود و نزدیک به دو دهه در دانشگاه بلخ تدریس کرد.
از او چندین مجموعه شعر و کتاب به نشر رسیده است.
نزدیکان صادق عصیان میگویند که وی از مدتی به اینسو در بستر بیماری بهسر میبرد.
از این شاعر و نویسنده کشور، آثار زیادی در بخش نظم و نثر بهجا مانده است.
یکی از آثار ادبی آقای عصیان کتاب تحت عنوان «سیما و سخن» است. در این کتاب زندهگینامه و آثار ادبی نویسندهگان معاصر ولایتهای بلخ، سمنگان و سرپل به معرفی گرفته شده است.
در کنار این، پنج مجموعه شعری نیز از وی بهجا مانده است.
این نویسنده و پژوهشگر افغان پس از سقوط طالبان در اوایل دهه هشتاد، بهعنوان استاد در دانشکدهای زبان و ادبیات دانشگاه بلخ تقرر حاصل کرد.
از بلخ تا هری؛ دو شاعر، دو اندیشمند
خاطره به نوشته دوست
خداوند ج به بازماندگانش صبر و شکیبایی عنایت کند
او مدیر مجله در دانشگاه بلخ بوده
و در بخش فرهنگ و ادبیات در بلخ فعالیت کرده
دوستان ، جوانان و بزرگان اهل قلم و ادبیات در دانشگاه بلخ از این شخصیت با استعداد تعریف ها می کنند
خاطره از یک دوستان این مرد خرد
یک گروه بودند همه اهل ادبیات و شعر . بعد ها من هم راه روزنامه نگاری را در پیش گرفتم ، هر چند رشتهء تحصیلی من ان نبود. دورا دور همدیگر را می شناختیم گاهی هم از طریق فضای مجازی ارتباطی برقرار شده بود.
امروز خبر رفتنش را شنیدم ، سخت اندوهگینم ساخت. چه بگویم؛ تقدیر همین است، روزی باید رفت!
اشعار صادق عصیان
شعر نخست :
کاش میبودی بهار امسال هم جان میگرفت
زندگی را بوی عطر خاک و باران میگرفت
کاش میبودی کنارم ای سپیدار بلند
بازوان سبز ما را عشق پیچان میگرفت
کاش میبودی به دستور لبت گل میشگُفت
از نفسهایت نسیم صبح فرمان میگرفت
باز هم جفتی پرستوهای عاشق، لانه ای
زیر سقف عشق ما ای نوبهاران میگرفت
کاش میبودی که با هم لالههای دشت را
دسته میکردیم و از ما دست طوفان میگرفت
کاش میبودی لب دریای آمو، روی ریگ
آفتاب از حس ما یک عکس سوزان میگرفت
شعر دوم :
در تلاش افتاده تنهایی که تسخیرت کند
با جهان پرجدال تازه درگیرت کند
ازخیال و خاطرات سالهای سبز عشق
خلوتی سازی که در آن زندگی پیرت کند
بغض میخواهد فروبندد ره فریاد را
اشک میکوشد فروریزد که تکثیرت کند
یک طرف پوچی ، دهان واکرده در بلعیدنت
یک طرف بیهوده گی خواهد که تحقیرت کند
می گریزی انزوا در انزوا گم میشوی
سایه پشت سایه می آید که تکفیرت کند
ناگزیری آرزوها را به آتش میکشد
ناامیدی می رسد تا از جهان سیرت کند
شعر سوم :
اتفاق تازه بسیار است اما نیستی
لحظه ها از سوژه سرشار است اما نیستی
طرح ها،تصویرها،شعر و پیام بی شمار
خانه اندر خانه انبار است اما نیستی
بی قراری های دل از نیمه های شب گذشت
پشت خط دیوانه بیدار است اما نیستی
میگشاید صفحه ی خود را تماشا میکند
عاشقت مشتاق دیدار است اما نیستی
عکس و مطلب های پی هم میگذارد،نازنین
یک پسند ساده ات کار است اما نیستی
گاه گاهی در حوالی و حریم دیگران
جای پاهایت پدیدار است اما نیستی
بی حضور روشنت ای ماه کامل حال من
مثل احوال جهان تار است اما نیستی
یک نفس حتی تحمل کردن دوری تو
خوب میدانی که دشوار است اما نیستی
- نویسنده : قیام خوراسانی
- منبع خبر : شبکه های اجتماعی و اینترنشنال