دلاورمردان تاجیک خراسان آریا در مسیر تاریخ خراسان
دلاورمردان تاجیک خراسان آریا در مسیر تاریخ خراسان
دلاورمردان تاجیک خراسان به تاریخ 27 قوس 1307 مطابق 17 جنوری 1929 میلادی فرزندان باوجدان وصاحبان اصلی خراسان زمین تحت رهبری شاه حبیب الله فرزند عیار تاکستانهای کهدامن زمین که برای اولین بار بایک حرکت جنبش دهقانی تاریخ را رقم زدند

 

خجسته وگرامی باد.
95 سال قبل ازامروز دهقانان باعزت وباشرف؛تابو شکنی نمودند وافتخار تاریخی آفریدند !
به تاریخ 27 قوس 1307 مطابق 17 جنوری 1929 میلادی فرزندان باوجدان وصاحبان اصلی خراسان زمین تحت رهبری شاه حبیب الله فرزند عیار تاکستانهای کهدامن زمین که برای اولین بار بایک حرکت جنبش دهقانی تاریخ را رقم زدند و حاکمیت خاندان قبیله افاغنه را سرنگون کردند و قدرت وحاکمیت را خود به دست گرفتند که قطعا ثبت تاریخ زرین ما گردید وبرای اولین بار تابوی تک قومی را شکستاند حتی اگر مدت کوتاه هم بود . درحقیقت باپایمردی خویش توانستند ضربه محکم تاریخی به آن پروژه ننگین تعصب قبیلوی ” افعانیت “امانی وطرزی که در ظاهر مترقی ولی درباطن امر تفکرجنایتکارانه هژمونی قبیلوی بود وارد نمایند و ناتمام گزاشتند . بنآ این روز پرافتخار را برای همه هموطنان خراسان زمین ام ازصمیم قلب تبریک ومبارکباد میگویم.
درود میفرستم به روح مقدس مردان آزاده “بی کفن” وسرفرازتاریخ که طلسم حاکمیت قبیلوی را کوبیدند وافشا نمودند.
ایکاش این فراست را میداشتیم این روز پرافتخار را به نحوی تجلیل مینمودیم حتی نتوانستیم درفضایی مجازی و رسانه های اجتماعی این عمل اخلاقی را انجام بدهیم . اینکه چرا به این مصیبت بیتفاوتی ودرضمن عدم آگاهی ازتاریخ خود گرفتار هستیم که درحقیقت شرم آور وبحث برانگیز است , درحالیکه زمان رسیدن عید وبرات… را لحظه شماری میکنیم وحتی صفحات مجازی مجال تنفس نمیداشته باشد، ولی دریغا که ازتاریخ خویش بیخبرهستیم ودرحقیقت این بی حرمتی وعدم ادای دین انسانی درحق خود وتاریخ مان است.

روبرداشت از رخنامه استاد عطا صفوی

 

حبیب‌الله کلکانی، یکی از سربازان نظام در دوران امان‌الله خان بود که با رنجش از نظام، علیه آن ایستاد و به طور برق‌آسا و حیرت‌انگیز کابل را به تصرف خویش درآورد. هنوز بخشی از جامعه قومی خراسان آریا  او را دزد و چپاول‌گر، ‌بی‌سواد و نادان خطاب می‌کنند. اما در تاریخ خراسان آریا ، حبیب‌الله کلکانی تنها بی‌سواد و مکتب‌نرفته‌ای است که شاه پر قدرت و معروف منطقه را از کابل بیرون و قدرت را تصاحب می‌کند. جدا از روایت‌های کلیشه‌ای تاریخ افغانستان در مورد کلکانی، چگونه‌گی ظهور او هنوز قابل بحث و نیازمند جست‌وجوی بیش‌تر است. در ادامه به بخشی از روایت‌ها در مورد او اشاره می‌شود.

یکی از منابع معتبر در مورد چگونه‌گی روی کار آمدن حبیب‌الله کلکانی، خاطرات آقا بکف است که تاریخ‌نگاران افغان باور خراسان آریا  از آن هیچ یاد نکرده‌اند یا حداقل راقم این سطور به آن مواجه نشده است.

پس از انقلاب ۱۹۱۷ در روسیه، به دستور شورای وزیران، سازمانی به نام «چکا» (کمسیون فوق‌العاده) به وجود آمد که وظیفه‌اش مبارزه با خراب‌کاری‌ها و ضد انقلابیون روسیه بود. این سازمان بعدها به «گ.پ.يو» (اداره کل سیاسی کشور) تغییر نام داد. در سال ۱۹۲۶ نام این سازمان بار دیگر، به دلیل به وجود آمدن «اتحاد جماهیر شوروی» به «او.گ.پ.یو» تغییر کرد. آخرین بار، نام این سازمان به تاریخ ۱۳ مارچ ۱۹۵۴ به «ک.گ.ب» یا «کمیته امنیت کشوری (K.G.B)» تغییر کرد که تا حال به همین نام یاد می‌شود.

ژرژسرگی یویچ آقا بکف، از ارامنه ترکستان بود که پس از خدمت در ارتش سرخ به سازمان «چکا» پیوست. او بعدها از ترس استالین به ترکیه و از آنجا به فرانسه فرار کرد. کتاب خاطرات او به ‌نام «وحشت اسرارآمیز روسیه» بود که در ترجمه فارسی به «خاطرات آقا بکف» تغییر داده شده است. آوازه چاپ خاطرات او در آن زمان، مثل بمب در اروپا و امریکا و جهان پیچیده بود. او در افغانستان (در دو دوره) وظیفه اجرا کرد. روایت او از آن دوران، متفاوت با روایت دیگران است.

در بهار ۱۹۲۸، امیر امان‌الله خان به اروپا سفر کرد. وزیر مختار انگلستان نیز فوراً به هندوستان عزیمت کرد. در همان زمان، کاردار سفارت انگلیس طی نامه‌ای به وزارت خارجه انگلستان نوشت: «اوضاع اقتصادی خراسان آریا  رو به وخامت گراییده و افزایش تعرفه‌های گمرکی، همراه با عرضه‌ سیستم پولی جدید به فقر و تنگ‌دستی مردم انجامیده. قیمت‌ها روز به روز بالا می‌رود و این موضوع باعث نارضایتی عمومی گردیده است. و اگر امیر چند ماه دیگر هم به سفرش ادامه دهد، مطمئناً پس از مراجعت شخص دیگری را بر تخت سلطنت خود مشاهده خواهد نمود.» (آقا بکف، ۱۳۵۷: ۱۹)

جالب است که کاردار سفارت انگلستان در کابل، مدعیان احتمالی مقام امیری را هم از قبل پیش‌بینی می‌کند و بر می‌شمارد. او می‌گوید: «با وجود این، افغانستان کشور شگفتی‌ها است. و لذا عجیب نخواهد بود که ناگهان یک نفر آدم ناشناس از میان مردم که هیچ‌کس چیزی درباره او نمی‌داند، به چنین ادعایی [امیری] برخیزد. و تصور کنید که اگر چنین شخصی از طبقه کارگران عامی باشد،‌ در این صورت شکی نیست که مورد حمایت دولت شوروی قرار خواهد گرفت تا بتوانند از وجود او برای استقرار حکومت اشتراکی در افغانستان استفاده برند.» (۱۹۷ – ۱۹۸) مطالب این نامه نشان می‌دهد که انگلیسی‌ها از وقوع یک شورش در آینده نزیک اطلاع دقیق داشته‌اند.

براساس روایت آقا بکف، پس از فرار امان‌الله خان از کابل، مقامات شوروی خبر شدند که هنگام شورش حبیب‌الله کلکانی، انگلیسی‌ها به او سلاح کمک کرده‌اند و حبیب‌الله کلکانی برای حفاظت از سفارت‌خانه و هیأت سیاسی انگلستان گروه مخصوص را موظف ساخته است. افزون بر این، تسلیم عنایت‌الله خان، برادر امان‌الله خان با پا در میانی همفریس، وزیر مختار انگلیس صورت گرفته است.

آقا بکف روایت می‌کند که امان‌الله خان پس از دیدار از اروپا، از مسکو نیز دیدن کرد. دولت شوروی از او استقبال گرم به عمل آورد تا او را به سوی خود بکشاند. شکوه و استقبال گرم مسکو از پادشاه مطلق‌العنان افغانستان با خشم زحمت‌کشان شوروی روبه‌رو شده بود. به نظر کارگران و زحمت‌کشان آن وقت شوروی، استقبال از پادشاه مطلق‌العنان، خلاف رسم و آیین حکومت کارگران و زحمت‌کشان است. در تمام مدت اقامت امان‌الله خان در شوروی، سازمان (گ.پ.یو) او را زیر نظر داشت و تعقیب می‌‌کرد. این سازمان، فرزند یکی از جنرالان روسی به نام «ساموئلوف را به‌ عنوان پیش‌خدمت امان‌الله خان استخدام کرده بود که وی فارسی می‌دانست و تمام مکالمات امان‌الله خان را به مقامات حکومتی شوروی شریک می‌کرد. از مکالمات امان‌الله خان، مقامات شوروی به این نتیجه می‌رسند که امان‌الله خان در سفر به اروپا تغییر عقیده داده و به کلی به طرف آنان کشیده شده است.» (همان، ۲۰۰)

در هنگامی که حبیب‌الله کلکانی به کابل حمله و امان‌الله خان از کابل به طرف قندهار فرار کرد، میان سازمان (گ.پ.یو) و وزارت خارجه شوروی بحث صورت گرفت. (گ.پ.یو) معتقد بود که حبیب‌الله کلکانی از میان توده‌ها برخاسته و دهقان است و بر حکومت کارگری شوروی است که از وی حمایت کند. زیرا این کار در آینده حبیب‌الله کلکانی را در مسیر حکومت اشتراکی قرار خواهد داد. اما وزارت خارجه شوروی معتقد بوده که حبیب‌الله کلکانی از شمال افغانستان و از میان ملت تاجیک برخاسته و ممکن است در آینده شورش‌هایی را در ترکستان شوروی راه‌اندازی کند. «مسکو در این میانه گیج شده و نمی‌دانست طرف کدام را بگیرد.» (همان، ۱۹۶)

در میان این دو دیدگاه، پیشنهاد وزارت خارجه پذیرفته شد: حمایت از امان‌الله خان. در همین زمان، سازمان (گ.پ.یو) آقا بکف را برای بررسی اوضاع حول حوش امان‌الله خان موظف ساخت. قبل از حرکت کردن آقا بکف، برایش خبر رسید که نیروهای زیر فرمان حبیب‌الله کلکانی هرات را اشغال و راه قندهار را مسدود کرده‌اند. برای همین، آقا بکف نتوانست سفر کند و در نتیجه او در مسکو ماند.

در این زمان، غلام‌نبی خان چرخی، وزیر مختار افغانستان در شوروی، آن کشور را قناعت داده بود که برای کمک به امان‌الله خان نیروی نظامی بفرستد. در جلسه‌ای که در آن استالین، غلام ‌جیلانی خان (برادر غلام‌نبی خان چرخی) و پریماکوف (وابسته نظامی شوروی در افغانستان) حضور داشتند، تصمیم گرفته شد که یک گروه از سربازان شوروی وارد افغانستان شود. ارتش شوروی زیر فرمان پریماکوف با لباس‌های افغانی از راه ترمذ و از فراز دریای آمو به مزار شریف رسیدند. نیروهای شوروی دو هزار نفر را در مزار شریف و سه هزار نفر را در تاشقرغان از نیروهای زیر فرمان حبیب‌الله کلکانی کشتند. در حالی که جنگ میان هر دو طرف در این بخش افغانستان جریان داشت، به مسکو اطلاع رسید که امان‌الله خان از مقاومت در برابر حبیب‌الله کلکانی منصرف شده و از قندهار به هند گریخته است. سربازان شوروی بعد از دریافت این اطلاع، عقب‌نشینی کردند.» (همان، ۲۰۵ – ۲۰۴)

سید عسکر موسوی، در یادداشتی زیر عنوان «بازخاک سپاری حبیب‌الله کلکانی و بحران هویت ملی افغانستان»، برداشت‌ها و تحلیل تعدادی از تاریخ‌نگاران افغانستان را در مورد قیام، کارکردها و شخصیت سیاسی – اجتماعی حبیب‌الله کلکانی دسته‌بندی کرده است. بر پایه این دسته‌بندی، شاعران و نویسنده‌گانی چون خلیل‌الله خلیلی، غلام حبیب نوابی و شاه آغا مجددی، حبیب‌الله کلکانی را «پادشاه عیار، ‌خادم دین رسول‌الله و رابین‌هود» خراسان دانسته‌اند که برای نخستین بار از میان تاجیک‌تباران این کشور قیام کرد و به حاکمیت چندین ساله پشتون‌ها پایان داد. این دسته، چشم بسته تمام کارهای درست و نادرست حبیب‌الله کلکانی را ستوده‌ و هیچ یک از کارهای منفی او را مورد مذمت و نکوهش قرار نداده‌اند. دسته دوم، تاریخ‌نگارانی چون میر غلام محمد غبار، فیض محمد کاتب هزاره، کاظم آهنگ و سایر امانیست‌ها اند که حبیب‌الله کلکانی را «دزد، راهزن، جانی و ابزار کار انگلیسی‌ها، اشراف مذهبی و ارتجاع سیاه» می‌دانند. این دسته معتقدند که حبیب‌الله کلکانی با سقوط شاه مصلح و نوگرا، سبب ظهور نادرخان و استبداد خانواده یحیا شد. دسته دیگر، کسانی چون میر محمد صدیق فرهنگ و خلیل وداد بارش اند که بی‌طرفانه به جنبه‌های مثبت و منفی کارنامه‌های سیاسی، مذهبی و اجتماعی حبیب‌الله کلکانی پرداخته و هر دو بخش را بی‌طرفانه توضیح داده‌اند. (موسوی: ۱۳۹۵)

وارد شدن نیروهای حبیب‌الله کلکانی هم‌زمان با نوجوانی صدیق فرهنگ بود. فرهنگ چشم‌دیدهای خود را از وارد شدن  نیروهای حبیب‌الله کلکانی در خاطرات خویش آورده است. او می‌گوید، وقتی خبر آمدن نیروهای حبیب‌الله در شهر پخش شد، مخالفانش تبلیغ کردند که سقاوی‌ها هرچه گیر بیارند، می‌چاپند و هرکسی را که مقابل شوند، تجاوز می‌کنند. برای همین، خانواده فرهنگ همین که نیروهای حبیب‌الله وارد می‌شوند، خانه خود را قفل می‌زنند و به جای مصون‌تر شهر کوچ می‌کنند. اما فرهنگ می‌گوید: «اگر قضیه به حیث مجموع مطالعه شود، دیده می‌شود که ورود نیروی حبیب‌الله به کابل، نسبتاً به آرامی و امنیت صورت گرفت. نه تنها ارگ و سایر موسسات دولتی از چور و چپاول محفوظ ماند، بلکه به خانه و جان و مال و اهل و عیال ارکان دولت (امانی) هم کدام آسیب قابل ذکر وارد نشد. در آن جمله، خانه ما که در آن شب پر اضطراب، آن را با اثاث ترک گفتیم تا وقتی که چندماه بعد به آن بازگشتیم، به حال خود باقی‌ بود و سقاویان حتا یک‌بار در آن داخل نشدند.» (فرهنگ، ۱۳۹۴: ۵۷)

در همین ارتباط، غبار می‌گوید: «در روز ورود بچه سقا به کابل، تنها یک نفر سپاهی او به دکانی دستبرد نمود، ولی سید حسین گوش او را به دیوار دکان میخ‌کوب نمود. از آن بعد، دارایی هیچ‌کس به تاراج نرفت، مگر این‌که رسماً مصادره می‌شد.» (غبار، ۱۳۹۴: ۷۲ – ۷۳)

میر احمد مولایی که هنگام سقوط و بندی شدن امیر حبیب‌الله، نزدیک ایشان بوده، در خاطرات خویش روزهای اسارت وی را چنین آورده است:

«[امیر حبیب‌الله] از جان باز خان پرسید که آیا من خوب پادشاهی کردم یا نه؟ جان باز خان گفت: خودت خوب پادشاهی کردی،‌ اما اطرافیانت را اداره نتوانستی، ‌ملت متنفر شد. یک مرتبه خندید و گفت: آیا پدرم پادشاهی کرده بود یا اجدادم؟ مشک سقاوی پدرم هنوز آویزان است. همین قدر که کردم، خانه من آباد. به قول کابلی‌ها من یک آدم بی‌سواد به همین اندازه توانستم بسیار است.» (مولایی، ۱۳۸۱: ۲۷۸)

دلیل شورش حبیب‌الله کلکانی

حبیب‌الله کلکانی سرباز «قطعه‎ نمونه» دولت امان‌الله خان بود. در جنگ مشهور منگل، در ترکیب قطعه نمونه علیه شورشیان و سرکوب شورش مخالفان مسلح دولت سهم گرفت. او به‌ خاطر اجرای وظایف جنگی مدال «خدمت» و نشان «حوالداری» نیز دریافت کرده بود. اما دولت امان‎الله خان او را به جرم رهزنی دست‌گیر و زندانی کرد. حبیب‌الله کلکانی از زندان فرار کرد و باز دولت امان‌الله خان او را به جرم «فرار از خدمت با اسلحه» مورد پی‌گرد قرار داد. حبیب‎الله کلکانی بعد از چند برخورد با دولت مرکزی به هند بریتانوی فرار کرد. او بعد از برگشت به کابل، می‎خواست خود و یاران خود را با شرط عفو شدن به دولت تسلیم کند. در نظر داشت که این کار از طریق محمد ولی خان دروازی حل شود و برای همین، موضوع تسلیم شدن مشروطش را به محمد ولی خان دروازی اطلاع داد. محمد ولی خان برای وی خاطر نشان کرد که به عهد و پیمان شاه امان‏الله باور و اطمینان ندارد و برای همین نمی‏تواند، خون آن‌ها را به گردن بگیرد. در نتیجه، حبیب‎الله کلکانی، بعد از ناامیدی علیه حکومت مرکزی شورش کرد. پس از فشار وارد کردن حبیب‌الله کلکانی بالای حکومت مرکزی، احمدعلی خان به نماینده‎گی از امان‏لله خان با حبیب‏الله کلکانی و یاران او مذاکره کرد. در ختم مذاکره هر دو جانب عهدنامه‏ای را که در حاشیه‏ قرآن نوشته شده بود، امضا کردند. احمدعلی خان از جانب امان‏الله خان، بعد از توافق برای حبیب‏الله رتبه جنرالی داد. علاوه بر این، براساس فرمان امان‎الله خان، برای حبیب‎الله کلکانی هشتاد و دو میل تفنگ ۳۰۳ بور و مقدار مورد ضرورت «کارتوس» داده شد. همین‌طور سالانه مبلغ ۳۰۰۰ افغانی معاش برای حبیب‌الله در نظر گرفته شده بود. اما کلکانی بعد از آن توافق هم‌چنان بالای امان‌الله خان اعتماد و باور نداشت. برای همین، حبیب‌الله کلکانی و سید حسین خواستند نیت اصلی امان‎الله خان را در مورد خود بدانند. برای همین، تلفن‌چی اداره بلدیه دولت را تهدید کردند و از طریق آن به ارگ تماس گرفتند. حبیب‌الله کلکانی خودش را رییس بلدیه (شهرداری) معرفی کرد. او در تلفن برای امان‌الله توضیح می‌دهد، اکنون که با بچه‎ سقا عهد بسته کردم و او را محبوس ساخته‎ام، «چه امر دیگری می‎فرمایید؟» امان‌الله خان فرمان می‌دهد که آن رهزن را زود از بین ببرید. حبیب‌الله کلکانی به امان‌الله خان می‌گوید این‌که امکان ندارد. زیرا که با او «عهد امان جان» شده است. امان‎الله خان در جواب گفته بود: «او با تو عهد و پیمان کرده، نه با من، او را زنده نگذار!» حبیب‌الله کلکانی پیش از آن‌که تلفن را قطع کند، خود را برای امان‎الله خان معرفی می‎کند و می‎گوید تا چند روز دیگر بالای کابل حمله کرده و کار پادشاه را یکسره می‎کند، کلکانی چنان کرد. (بارش، ۱۳۸۷: ۷۰، ۷۲، ۷۷، ۷۸)

آصف آهنگ، تاریخ‌نگار کشور، در کتاب «تاریخ افغانستان: یادداشت‌ها و برداشت‌ها»، حبیب‏الله کلکانی را زمام‌داری می‏داند که از کارت قومی و نژادی استفاده کرده است. به نظر او، کلکانی تلاش کرد تا هزاره را علیه پشتون تحریک کند و تاجیکان را در مقابل هر دو به شورش درآورد. به باور آهنگ، با این همه، کلکانی در ۹ ماه حکومت خود هیچ دست‌آورد برای یاد‌آوری و توصیف ندارد. اما آنچه از لحاظ روانی تا به امروز بدون تأثیر نبوده، این است که یک بی‌سواد می‌تواند شاه پر قدرت را از مسند قدرت به زیر بکشد. (آهنگ، ۱۳۹۹: ۲۳۲)

 

 

حبیب‌الله کلکانی، یکی از سربازان نظام در دوران امان‌الله خان بود که با رنجش از نظام، علیه آن ایستاد و به طور برق‌آسا و حیرت‌انگیز کابل را به تصرف خویش درآورد. هنوز بخشی از جامعه قومی افغانستان او را دزد و چپاول‌گر، ‌بی‌سواد و نادان خطاب می‌کنند. اما در تاریخ افغانستان، حبیب‌الله کلکانی تنها بی‌سواد و مکتب‌نرفته‌ای است که شاه پر قدرت و معروف منطقه را از کابل بیرون و قدرت را تصاحب می‌کند. جدا از روایت‌های کلیشه‌ای تاریخ افغانستان در مورد کلکانی، چگونه‌گی ظهور او هنوز قابل بحث و نیازمند جست‌وجوی بیش‌تر است. در ادامه به بخشی از روایت‌ها در مورد او اشاره می‌شود.

یکی از منابع معتبر در مورد چگونه‌گی روی کار آمدن حبیب‌الله کلکانی، خاطرات آقا بکف است که تاریخ‌نگاران افغانستان از آن هیچ یاد نکرده‌اند یا حداقل راقم این سطور به آن مواجه نشده است.

پس از انقلاب ۱۹۱۷ در روسیه، به دستور شورای وزیران، سازمانی به نام «چکا» (کمسیون فوق‌العاده) به وجود آمد که وظیفه‌اش مبارزه با خراب‌کاری‌ها و ضد انقلابیون روسیه بود. این سازمان بعدها به «گ.پ.يو» (اداره کل سیاسی کشور) تغییر نام داد. در سال ۱۹۲۶ نام این سازمان بار دیگر، به دلیل به وجود آمدن «اتحاد جماهیر شوروی» به «او.گ.پ.یو» تغییر کرد. آخرین بار، نام این سازمان به تاریخ ۱۳ مارچ ۱۹۵۴ به «ک.گ.ب» یا «کمیته امنیت کشوری (K.G.B)» تغییر کرد که تا حال به همین نام یاد می‌شود.

ژرژسرگی یویچ آقا بکف، از ارامنه ترکستان بود که پس از خدمت در ارتش سرخ به سازمان «چکا» پیوست. او بعدها از ترس استالین به ترکیه و از آنجا به فرانسه فرار کرد. کتاب خاطرات او به ‌نام «وحشت اسرارآمیز روسیه» بود که در ترجمه فارسی به «خاطرات آقا بکف» تغییر داده شده است. آوازه چاپ خاطرات او در آن زمان، مثل بمب در اروپا و امریکا و جهان پیچیده بود. او در افغانستان (در دو دوره) وظیفه اجرا کرد. روایت او از آن دوران، متفاوت با روایت دیگران است.

در بهار ۱۹۲۸، امیر امان‌الله خان به اروپا سفر کرد. وزیر مختار انگلستان نیز فوراً به هندوستان عزیمت کرد. در همان زمان، کاردار سفارت انگلیس طی نامه‌ای به وزارت خارجه انگلستان نوشت: «اوضاع اقتصادی افغانستان رو به وخامت گراییده و افزایش تعرفه‌های گمرکی، همراه با عرضه‌ سیستم پولی جدید به فقر و تنگ‌دستی مردم انجامیده. قیمت‌ها روز به روز بالا می‌رود و این موضوع باعث نارضایتی عمومی گردیده است. و اگر امیر چند ماه دیگر هم به سفرش ادامه دهد، مطمئناً پس از مراجعت شخص دیگری را بر تخت سلطنت خود مشاهده خواهد نمود.» (آقا بکف، ۱۳۵۷: ۱۹)

جالب است که کاردار سفارت انگلستان در کابل، مدعیان احتمالی مقام امیری را هم از قبل پیش‌بینی می‌کند و بر می‌شمارد. او می‌گوید: «با وجود این، افغانستان کشور شگفتی‌ها است. و لذا عجیب نخواهد بود که ناگهان یک نفر آدم ناشناس از میان مردم که هیچ‌کس چیزی درباره او نمی‌داند، به چنین ادعایی [امیری] برخیزد. و تصور کنید که اگر چنین شخصی از طبقه کارگران عامی باشد،‌ در این صورت شکی نیست که مورد حمایت دولت شوروی قرار خواهد گرفت تا بتوانند از وجود او برای استقرار حکومت اشتراکی در افغانستان استفاده برند.» (۱۹۷ – ۱۹۸) مطالب این نامه نشان می‌دهد که انگلیسی‌ها از وقوع یک شورش در آینده نزیک اطلاع دقیق داشته‌اند.

براساس روایت آقا بکف، پس از فرار امان‌الله خان از کابل، مقامات شوروی خبر شدند که هنگام شورش حبیب‌الله کلکانی، انگلیسی‌ها به او سلاح کمک کرده‌اند و حبیب‌الله کلکانی برای حفاظت از سفارت‌خانه و هیأت سیاسی انگلستان گروه مخصوص را موظف ساخته است. افزون بر این، تسلیم عنایت‌الله خان، برادر امان‌الله خان با پا در میانی همفریس، وزیر مختار انگلیس صورت گرفته است.

آقا بکف روایت می‌کند که امان‌الله خان پس از دیدار از اروپا، از مسکو نیز دیدن کرد. دولت شوروی از او استقبال گرم به عمل آورد تا او را به سوی خود بکشاند. شکوه و استقبال گرم مسکو از پادشاه مطلق‌العنان افغان در خراسان آریا با خشم زحمت‌کشان شوروی روبه‌رو شده بود. به نظر کارگران و زحمت‌کشان آن وقت شوروی، استقبال از پادشاه مطلق‌العنان، خلاف رسم و آیین حکومت کارگران و زحمت‌کشان است. در تمام مدت اقامت امان‌الله خان در شوروی، سازمان (گ.پ.یو) او را زیر نظر داشت و تعقیب می‌‌کرد. این سازمان، فرزند یکی از جنرالان روسی به نام «ساموئلوف را به‌ عنوان پیش‌خدمت امان‌الله خان استخدام کرده بود که وی فارسی می‌دانست و تمام مکالمات امان‌الله خان را به مقامات حکومتی شوروی شریک می‌کرد. از مکالمات امان‌الله خان، مقامات شوروی به این نتیجه می‌رسند که امان‌الله خان در سفر به اروپا تغییر عقیده داده و به کلی به طرف آنان کشیده شده است.» (همان، ۲۰۰)

در هنگامی که حبیب‌الله کلکانی به کابل حمله و امان‌الله خان از کابل به طرف قندهار فرار کرد، میان سازمان (گ.پ.یو) و وزارت خارجه شوروی بحث صورت گرفت. (گ.پ.یو) معتقد بود که حبیب‌الله کلکانی از میان توده‌ها برخاسته و دهقان است و بر حکومت کارگری شوروی است که از وی حمایت کند. زیرا این کار در آینده حبیب‌الله کلکانی را در مسیر حکومت اشتراکی قرار خواهد داد. اما وزارت خارجه شوروی معتقد بوده که حبیب‌الله کلکانی از شمال افغانستان و از میان ملت تاجیک برخاسته و ممکن است در آینده شورش‌هایی را در ترکستان شوروی راه‌اندازی کند. «مسکو در این میانه گیج شده و نمی‌دانست طرف کدام را بگیرد.» (همان، ۱۹۶)

در میان این دو دیدگاه، پیشنهاد وزارت خارجه پذیرفته شد: حمایت از امان‌الله خان. در همین زمان، سازمان (گ.پ.یو) آقا بکف را برای بررسی اوضاع حول حوش امان‌الله خان موظف ساخت. قبل از حرکت کردن آقا بکف، برایش خبر رسید که نیروهای زیر فرمان حبیب‌الله کلکانی هرات را اشغال و راه قندهار را مسدود کرده‌اند. برای همین، آقا بکف نتوانست سفر کند و در نتیجه او در مسکو ماند.

در این زمان، غلام‌نبی خان چرخی، وزیر مختار افغانستان در شوروی، آن کشور را قناعت داده بود که برای کمک به امان‌الله خان نیروی نظامی بفرستد. در جلسه‌ای که در آن استالین، غلام ‌جیلانی خان (برادر غلام‌نبی خان چرخی) و پریماکوف (وابسته نظامی شوروی در افغانستان) حضور داشتند، تصمیم گرفته شد که یک گروه از سربازان شوروی وارد افغانستان شود. ارتش شوروی زیر فرمان پریماکوف با لباس‌های افغانی از راه ترمذ و از فراز دریای آمو به مزار شریف رسیدند. نیروهای شوروی دو هزار نفر را در مزار شریف و سه هزار نفر را در تاشقرغان از نیروهای زیر فرمان حبیب‌الله کلکانی کشتند. در حالی که جنگ میان هر دو طرف در این بخش افغانستان جریان داشت، به مسکو اطلاع رسید که امان‌الله خان از مقاومت در برابر حبیب‌الله کلکانی منصرف شده و از قندهار به هند گریخته است. سربازان شوروی بعد از دریافت این اطلاع، عقب‌نشینی کردند.» (همان، ۲۰۵ – ۲۰۴)

سید عسکر موسوی، در یادداشتی زیر عنوان «بازخاک سپاری حبیب‌الله کلکانی و بحران هویت ملی افغانستان»، برداشت‌ها و تحلیل تعدادی از تاریخ‌نگاران افغانستان را در مورد قیام، کارکردها و شخصیت سیاسی – اجتماعی حبیب‌الله کلکانی دسته‌بندی کرده است. بر پایه این دسته‌بندی، شاعران و نویسنده‌گانی چون خلیل‌الله خلیلی، غلام حبیب نوابی و شاه آغا مجددی، حبیب‌الله کلکانی را «پادشاه عیار، ‌خادم دین رسول‌الله و رابین‌هود» افغانستان دانسته‌اند که برای نخستین بار از میان تاجیک‌تباران این کشور قیام کرد و به حاکمیت چندین ساله پشتون‌ها پایان داد. این دسته، چشم بسته تمام کارهای درست و نادرست حبیب‌الله کلکانی را ستوده‌ و هیچ یک از کارهای منفی او را مورد مذمت و نکوهش قرار نداده‌اند. دسته دوم، تاریخ‌نگارانی چون میر غلام محمد غبار، فیض محمد کاتب هزاره، کاظم آهنگ و سایر امانیست‌ها اند که حبیب‌الله کلکانی را «دزد، راهزن، جانی و ابزار کار انگلیسی‌ها، اشراف مذهبی و ارتجاع سیاه» می‌دانند. این دسته معتقدند که حبیب‌الله کلکانی با سقوط شاه مصلح و نوگرا، سبب ظهور نادرخان و استبداد خانواده یحیا شد. دسته دیگر، کسانی چون میر محمد صدیق فرهنگ و خلیل وداد بارش اند که بی‌طرفانه به جنبه‌های مثبت و منفی کارنامه‌های سیاسی، مذهبی و اجتماعی حبیب‌الله کلکانی پرداخته و هر دو بخش را بی‌طرفانه توضیح داده‌اند. (موسوی: ۱۳۹۵)

وارد شدن نیروهای حبیب‌الله کلکانی هم‌زمان با نوجوانی صدیق فرهنگ بود. فرهنگ چشم‌دیدهای خود را از وارد شدن  نیروهای حبیب‌الله کلکانی در خاطرات خویش آورده است. او می‌گوید، وقتی خبر آمدن نیروهای حبیب‌الله در شهر پخش شد، مخالفانش تبلیغ کردند که سقاوی‌ها هرچه گیر بیارند، می‌چاپند و هرکسی را که مقابل شوند، تجاوز می‌کنند. برای همین، خانواده فرهنگ همین که نیروهای حبیب‌الله وارد می‌شوند، خانه خود را قفل می‌زنند و به جای مصون‌تر شهر کوچ می‌کنند. اما فرهنگ می‌گوید: «اگر قضیه به حیث مجموع مطالعه شود، دیده می‌شود که ورود نیروی حبیب‌الله به کابل، نسبتاً به آرامی و امنیت صورت گرفت. نه تنها ارگ و سایر موسسات دولتی از چور و چپاول محفوظ ماند، بلکه به خانه و جان و مال و اهل و عیال ارکان دولت (امانی) هم کدام آسیب قابل ذکر وارد نشد. در آن جمله، خانه ما که در آن شب پر اضطراب، آن را با اثاث ترک گفتیم تا وقتی که چندماه بعد به آن بازگشتیم، به حال خود باقی‌ بود و سقاویان حتا یک‌بار در آن داخل نشدند.» (فرهنگ، ۱۳۹۴: ۵۷)

در همین ارتباط، غبار می‌گوید: «در روز ورود بچه سقا به کابل، تنها یک نفر سپاهی او به دکانی دستبرد نمود، ولی سید حسین گوش او را به دیوار دکان میخ‌کوب نمود. از آن بعد، دارایی هیچ‌کس به تاراج نرفت، مگر این‌که رسماً مصادره می‌شد.» (غبار، ۱۳۹۴: ۷۲ – ۷۳)

میر احمد مولایی که هنگام سقوط و بندی شدن امیر حبیب‌الله، نزدیک ایشان بوده، در خاطرات خویش روزهای اسارت وی را چنین آورده است:

«[امیر حبیب‌الله] از جان باز خان پرسید که آیا من خوب پادشاهی کردم یا نه؟ جان باز خان گفت: خودت خوب پادشاهی کردی،‌ اما اطرافیانت را اداره نتوانستی، ‌ملت متنفر شد. یک مرتبه خندید و گفت: آیا پدرم پادشاهی کرده بود یا اجدادم؟ مشک سقاوی پدرم هنوز آویزان است. همین قدر که کردم، خانه من آباد. به قول کابلی‌ها من یک آدم بی‌سواد به همین اندازه توانستم بسیار است.» (مولایی، ۱۳۸۱: ۲۷۸)

دلیل شورش حبیب‌الله کلکانی

حبیب‌الله کلکانی سرباز «قطعه‎ نمونه» دولت امان‌الله خان بود. در جنگ مشهور منگل، در ترکیب قطعه نمونه علیه شورشیان و سرکوب شورش مخالفان مسلح دولت سهم گرفت. او به‌ خاطر اجرای وظایف جنگی مدال «خدمت» و نشان «حوالداری» نیز دریافت کرده بود. اما دولت امان‎الله خان او را به جرم رهزنی دست‌گیر و زندانی کرد. حبیب‌الله کلکانی از زندان فرار کرد و باز دولت امان‌الله خان او را به جرم «فرار از خدمت با اسلحه» مورد پی‌گرد قرار داد. حبیب‎الله کلکانی بعد از چند برخورد با دولت مرکزی به هند بریتانوی فرار کرد. او بعد از برگشت به کابل، می‎خواست خود و یاران خود را با شرط عفو شدن به دولت تسلیم کند. در نظر داشت که این کار از طریق محمد ولی خان دروازی حل شود و برای همین، موضوع تسلیم شدن مشروطش را به محمد ولی خان دروازی اطلاع داد. محمد ولی خان برای وی خاطر نشان کرد که به عهد و پیمان شاه امان‏الله باور و اطمینان ندارد و برای همین نمی‏تواند، خون آن‌ها را به گردن بگیرد. در نتیجه، حبیب‎الله کلکانی، بعد از ناامیدی علیه حکومت مرکزی شورش کرد. پس از فشار وارد کردن حبیب‌الله کلکانی بالای حکومت مرکزی، احمدعلی خان به نماینده‎گی از امان‏لله خان با حبیب‏الله کلکانی و یاران او مذاکره کرد. در ختم مذاکره هر دو جانب عهدنامه‏ای را که در حاشیه‏ قرآن نوشته شده بود، امضا کردند. احمدعلی خان از جانب امان‏الله خان، بعد از توافق برای حبیب‏الله رتبه جنرالی داد. علاوه بر این، براساس فرمان امان‎الله خان، برای حبیب‎الله کلکانی هشتاد و دو میل تفنگ ۳۰۳ بور و مقدار مورد ضرورت «کارتوس» داده شد. همین‌طور سالانه مبلغ ۳۰۰۰ افغانی معاش برای حبیب‌الله در نظر گرفته شده بود. اما کلکانی بعد از آن توافق هم‌چنان بالای امان‌الله خان اعتماد و باور نداشت. برای همین، حبیب‌الله کلکانی و سید حسین خواستند نیت اصلی امان‎الله خان را در مورد خود بدانند. برای همین، تلفن‌چی اداره بلدیه دولت را تهدید کردند و از طریق آن به ارگ تماس گرفتند. حبیب‌الله کلکانی خودش را رییس بلدیه (شهرداری) معرفی کرد. او در تلفن برای امان‌الله توضیح می‌دهد، اکنون که با بچه‎ سقا عهد بسته کردم و او را محبوس ساخته‎ام، «چه امر دیگری می‎فرمایید؟» امان‌الله خان فرمان می‌دهد که آن رهزن را زود از بین ببرید. حبیب‌الله کلکانی به امان‌الله خان می‌گوید این‌که امکان ندارد. زیرا که با او «عهد امان جان» شده است. امان‎الله خان در جواب گفته بود: «او با تو عهد و پیمان کرده، نه با من، او را زنده نگذار!» حبیب‌الله کلکانی پیش از آن‌که تلفن را قطع کند، خود را برای امان‎الله خان معرفی می‎کند و می‎گوید تا چند روز دیگر بالای کابل حمله کرده و کار پادشاه را یکسره می‎کند، کلکانی چنان کرد. (بارش، ۱۳۸۷: ۷۰، ۷۲، ۷۷، ۷۸)

آصف آهنگ، تاریخ‌نگار کشور، در کتاب «تاریخ افغانستان: یادداشت‌ها و برداشت‌ها»، حبیب‏الله کلکانی را زمام‌داری می‏داند که از کارت قومی و نژادی استفاده کرده است. به نظر او، کلکانی تلاش کرد تا هزاره را علیه پشتون تحریک کند و تاجیکان را در مقابل هر دو به شورش درآورد. به باور آهنگ، با این همه، کلکانی در ۹ ماه حکومت خود هیچ دست‌آورد برای یاد‌آوری و توصیف ندارد. اما آنچه از لحاظ روانی تا به امروز بدون تأثیر نبوده، این است که یک بی‌سواد می‌تواند شاه پر قدرت را از مسند قدرت به زیر بکشد. (آهنگ، ۱۳۹۹: ۲۳۲)

 

حبیب‌الله کلکانی؛ عیاری آزادی‌خواه یا شورشی مانع تجدد؟

حبیب‌الله کلکانی از شاهان تاجیک‌تباری دانسته می‌شود که پس از ایستادگی در برابر حکومت امان‌الله خان، در ۱۳۰۷ خورشیدی به قدرت رسید و سلسله سلطنت قومی را در مقطعی از تاریخ معاصر افغانستان از هم گسست. حکومت او بیش از ۹ ماه دوام نکرد و پس از به قدرت‌رسیدن نادرشاه، با وجود تعهد و پیمان، با جمعی از همراهانش به‌دستور شاه کشته شدند.

دیدگاه‌ها و داوری‌ها درباره کارنامه و میراث سیاسی حبیب‌الله کلکانی در افغانستان به‌شدت محل بحث و نزاع است. هوادارانش از او به‌عنوان «خادم دین رسول‌‌الله»، عیاری آزادی‌خواه و برهم‌زننده نظم سلطنتی سلسله‌های خاندانی و قومی حاکم بر افغانستان یاد می‌کنند و او را مورد ستایش قرار می‌دهند؛ اما منتقدانش او را روستازاده‌ای بی‌سواد می‌دانند که از «راهزنی» و شورش‌گری به پادشاهی رسید و مانع از برنامه‌های تجددطلبانه امان‌الله خان شد.

زندگی
حبیب‌الله کلکانی، فرزند عبدالرحمان در روستای کلکان در ۳۰ کلومتری شمال کابل در بخش کوهدامن زندگی می‌کرد. حرفه پدرش به‌خصوص در زمان جنگ افغان – انگلیس، آب‌رسانی گفته می‌شود، به همین دلیل از او به‌نام «بچه سقا» یاد شده‌است. برخی از مورخان، حبیب‌الله کلکانی را شخص «عیار» می‌خوانند که با مردم رفتار نیکویی داشته‌است.

از رهزنی تا رهبری
حمید مبارز؛ پژوهشگر و تاریخ‌نگار به خبرگزاری افق می‌گوید، حبیب الله کلکانی شخصی بی‌سواد بود؛ اما یک آدم پرکار و قانع بود که در وزارت دفاع (حربیه) آن وقت، در قطعه نمونه به‌عنوان نظامی فعالیت می‌کرد.

این مورخ می‌گوید، پس از بی‌اعتنایی وزارت حربیه در برابر حبیب‌الله کلکانی در پیوند به گرفتن سلاح چند رهزن که در مسیر شمالی راه حبیب‌الله کلکانی را سد کرده‌بودند، این شخص از کار در وزارت دفاع وقت دست کشید و دست به ره‌گیری‌ می‌زد.

به گفته‌ آقای مبارز، حبیب‌الله پس از بازگشت به کابل عملیات خود را برای سرنگونی شاه امان‌الله گسترش داد؛ اما طولی نکشید که جنگجویان حبیب‌الله به نزدیکی پایتخت رسیدند و بعد از جنگ و درگیری، سرانجام حکومت کابل را تصرف کردند.Image result for ‫حبیب کلکانی‬‎

به‌گفته این پژوهشگر تاریخ، حبیب‌الله در اولین اقدام خود قانون اساسی را لغو کرد، مکاتب دولتی را بست و خواستار اعمال قوانین شرعی شد.

با مردم و برای مردم
با وجودی که دوران حکومت حبیب‌الله کلکانی کوتاه بود؛ اما برخی آگاهان می‌گویند که تمام این دوره در جنگ و کشمکش گذشت، به همین دلیل تغییرات چندانی را نمی‌توان در جریان حکومت آن برشمرد.

عبدالحفیظ منصور؛ آگاه مسایل فرهنگی به خبرگزاری افق می‌گوید که حبیب‌الله کلکانی برخاسته از یک فرهنگ عقب‌مانده روستایی بود و آگاهی چندانی هم نسبت به سیاست و جهان نداشت، از حکومت مدرن هم چیزی نمی‌دانست؛ اما با مردم بود و برای رسیدگی به مشکلات مردم تلاش می‌کرد.

روستازاده‌ای علیه خاندان قدرت
هارون معترف؛ فعال مدنی به خبرگزاری افق می‌گوید، حکومت حبیب‌الله خان یک نقطه عطف در تاریخ بود؛ چون نخستین‌بار بود که یک روستا‌زاده، سلسله حکومت خاندانی را درهم‌شکست و با حمایت مردم به قدرت رسید. در حالی‌که به‌باور او، حکومت تنها به اشراف و یک سلسله خانوادگی محدود شده‌بود و همچنین افرادی به قدرت می‌رسیدند که تایید قدرت‌های جهان را داشتند.

هرچند آقای معترف، زمان حکومت حبیب‌الله کلکانی را محدود می‌داند؛ اما می‌گوید که در دوران حکومت حبیب‌الله زمینه رشد تعلیمی و توسعه فراهم نشد؛ چون آن را زیر فشار قومی قرار دادند.

فروپاشی ساختارها
برخی آگاهان مسایل سیاسی و تاریخی می‌گویند که دوره حبیب‌الله خان کلکانی را نمی‌توان یک «حکومت» نام گذاشت. احمد شاهین؛ کارشناس سیاسی به خبرگزاری افق می‌گوید، از حبیب‌الله کلکانی در یک دوره معین بحران به‌عنوان یک مهره استفاده شد؛ بدون این‌که خودش با توجه به عیاری و خصوصیاتی که داشت، آگاه باشد. به همین سبب، مجموعه ساختارها به‌شمول اردو که در دوره امان‌الله خان به‌وجود آمده‌بود، از هم پاشید، قوانین از بین رفت تا این‌که در دوره نادرخان دوباره بازسازی شد.

این آگاه سیاسی می‌گوید، در دوره کوتاه حبیب‌الله ساختارها فروپاشید، حاکمیت دولتی بر سراسر کشور حاکم نبود، فقر زیاد شد، مکاتب دخترانه بسته شدند و تمام ارکانی که دولت را می‌تواند معرفی کند در دوره او از بین رفت. به گفته او، حبیب‌الله یک استراتژی برای بهبود وضعیت زندگی مردم و کشور هم نداشت، چون سواد کافی نداشت. بیشتر آلت دست قرار گرفت و تغییر درستی در زندگی مردم به‌وجود نیامد.

خاک‌سپاری دوباره شاه بی‌آرامگاه
سه سال پیش، پس از ۸۹ سال از درگذشت حبیب‌الله کلکانی، گروهی از هواخواهانش جسد او و همراهانش را در تپه شهرآرای کابل دفن کردند؛ اما افراد عبدالرشید دوستم با دفن حبیب‌الله کلکانی در تپه شهرآرا مخالفت کردند. آن‌ها ادعا داشتند که تپه شهرآرا مربوط به میراث‌ فرهنگی قوم ازبک است. مراسم به خشونت کشیده شد و حداقل ۴ نفر کشته و زخمی شدند؛ اما سرانجام دوطرف موافقت کردند.Image result for ‫حبیب کلکانی خاکسپاری‬‎

اکنون اما برخی از طرفداران خاکسپاری دوباره حبیب‌الله کلکانی می‌گویند که او به‌عنوان یک شاه افغانستان حق این را داشت که مزار داشته باشد.

حفیظ منصور درباره دفن دوباره او می‌گوید، حبیب‌الله کلکانی به شکلی فجیع کشته شد و در یک گور دسته جمعی دفن شده‌بود، نیاز بود که این شخص دوباره تدفین شود.

آقای منصور می‌گوید، خیلی‌ها در تلاش بودند که بخشی از تاریخ افغانستان را حذف کنند؛ اما مردم تلاش کردند که این بخش تاریخ را زنده کنند.

به‌باور او ایجاب می‌کرد که دولت برای حبیب‌الله کلکانی یک قبر در نظر می‌گرفت، همانطور که شاهان دیگر داشته‌اند؛ اما به گفته او، دولت در این زمینه توجه نکرد، به همین دلیل شماری از مردم دست به‌کار شدند.

اگرچه به‌باور منتقدان، سه سال پس از خاک‌سپاری دوباره، کار چشمگیر دیگری برای تکریم حبیب‌الله از سوی هواداران او انجام نشده؛ اما طرفدارانش می‌گویند که بعد از خاک‌سپاری دوباره او تلاش‌های زیادی در قسمت شناسایی شخصیت و کارنامه‌های وی صورت گرفته‌است که تلاش برای تنظیم و انتشار سلسله مقالات و نوشته‌هایی برای حبیب‌الله‌شناسی، اصلاحات تاریخی و شناساندن چهره واقعی او بخشی از این تلاش‌هاست.

این‌که در این مقالات درباره پیامدهای قیام و دولت مستعجل حبیب‌الله و میراث سیاسی و تاریخی او چه نوشته شده، مشخص نیست؛ اما به‌ نظر می‌رسد که شخصیت، سلطنت، سواد و کارنامه سیاسی او همچنان از مسایل مورد مناقشه و بحث‌برانگیز در تاریخ معاصر افغانستان خواهد بود. کلکانی، خلیلی و باختری

 

 وقت احساس خراسانی داشتیم از قهرمان یک تاجیک خراسانی با افتخار یاد آوری می توانیم

آیا با نبش قبر و خاکسپاری رسمی حبیب‌الله کلکانی موافقید؟

عکس منسوب به حبیب‌الله کلکانی

منبع تصویر، PAINTING

توضیح تصویر، عکس منسوب به حبیب‌الله کلکانی

کمپین خاکسپاری دوباره امیر حبیب‌الله کلکانی، پادشاه پیشین افغانستان، ۱۱ سنبله / شهریور (اول سپتامبر) امسال را، ضرب‌الاجل برگزاری مراسم و تشریفات رسمی از سوی دولت تعیین کرده کرده است. این کمپین خواهان برگزاری خاکسپاری رسمی حبیب‌الله خان و دفن او در آرامگاهی شایسته یک پادشاه پیشین است.

حبیب‌الله کلکانی، در سال ۱۳۰۷ خورشیدی علیه امان‌الله خان، پادشاه اصلاح‌طلب افغانستان قیام کرد و باعث سرنگونی نظام او شد. کلکانی، تنها پادشاه غیرپشتون افغانستان که در قرائت رسمی تاریخ این کشور، فردی شورشی، بنیادگرا و مخالف ترقی خوانده می‌شود، ۹ ماه پس از رسیدن به قدرت، توسط یک ژنرال ارتش به نام نادر خان سرنگون، محاکمه و اعدام شد. نادر خان پس از حبیب‌الله خان قدرت را به دست گرفت. هواداران حبیب‌الله کلکانی که اکنون خواهان “اعزاز و خاکسپاری محترمانه” او هستند، نظام حاکم افغانستان را به جعل تاریخ متهم می‌کنند و کلکانی را فردی دلسوز و مخالف استبداد می‌دانند.

شما درباره این دو روایت از تاریخ معاصر افغانستان چه فکر می‌کنید؟ برداشت شما از شخصیت و عملکرد حبیب‌الله کلکانی چیست؟

کمپین “اعزاز و خاکسپاری امیر حبیب‌الله” را، شماری از نمایندگان مجلس و مقام‌های بلندپایه دولتی افغانستان نیز همراهی و حمایت می‌کنند. این کمپین در پی نبش قبر و خاکسپاری رسمی داوود خان، نخستین رئیس جمهوری افغانستان، در زمان حامد کرزی آغاز شد. داوود خان در سال ۱۳۵۲ خورشیدی علیه ظاهر شاه، پادشاه وقت کودتا کرد و قدرت را به دست گرفت. هواداران حبیب‌الله کلکانی می‌گویند اگر داوود خان (که با کودتا به قدرت رسید) حق داشت خاکسپاری رسمی و آرامگاهی درخور شان یک رهبر پیشین داشته باشد، امیر حبیب‌الله هم بدون قضاوت تاریخی، باید چنین حقی داشته باشد. دولت افغانستان تاکنون به درخواست این کمپین پاسخی نداده است.

آیا شما موافق برگزاری خاکسپاری رسمی برای حبیب‌الله کلکانی هستید؟ فکر می‌کنید دولت باید این خواسته را بپذیرد یا نه؟ دلایل شما برای موافقت یا مخالفت با خاکسپاری رسمی حبیب‌الله خان چیست؟

اگر مایل هستید در برنامه نوبت شما شرکت کنید می‌توانید اطلاعات تماس خود را برای بی‌بی‌سی فارسی بفرستید تا با شما تماس گرفته شود.

  • نویسنده : قیام خوراسانی
  • منبع خبر : ۸صبح / خبرگزاری افوق / بی بی سی