- ۵۷۰۳/۱/۶ جمشیدی
وقتی صدای این آهنگ از تهران یا کابل بلند شد، دیگر مطمئنم به هیچ فاصلهای فکر نخواهید کرد. موسیقی دیوارها را فرو میریزاند و فاصلهها را نادیده میگیرد.
این آهنگ در افغانستان آنقدر طرفدار دارد که اگر این طرفداران دست به دست هم دهند، صفی خواهند ساخت که طولانیتر از تمام تارهای رباب آن سرزمین باشد. بخشی از این محبوبیت سهم دوبیتیهای بابا طاهر عریان است که بسیاریها اما به اشتباه آنها را از گنجینه اشعار عامیانه میدانند.
بابا طاهر به دلیل سادگی و روانی اشعارش زیادتر در سینههای آوازخوانان موسیقی فلکلور شور میآفریند و از گلوی آنها شرح و گزارش عشق را بیان میکند. ولی دوبیتیهای بابا طاهر در موسیقی پاپ افغانستان هم توسط آوازخوانان نامآوری مثل ظاهر هویدا، نینواز، حسین آرمان و استاد سرآهنگ و چندین تای دیگر خوانده شدهاند. یکی از آهنگهایی که پس از قریب به چهار دهه هنوز خوانده و شنیده میشود به آواز عبدالله نوابی شادکام است که با همین دوبیتی آغاز میشود: «دو زلفانت بود تار ربابم».
همانگونه که ما در مورد بابا طاهر بسیار نمیدانیم، بسیاریها در مورد این آهنگ هم بسیار نمیدانند. جالب اما این است که برای آنکه در مورد این آهنگ کمی بدانیم، هیچ راه فراری نداریم جز اینکه در قدم اول سری به «افغانفلم» بزنیم و سراغ کارگردان فلم «فرار» را که محصول سال ۱۳۶۳ خورشیدی است، بگیریم. لطیف احمدی را همه به نام «انجنیر لطیف» میشناسند زیرا اصلا دانشآموخته دانشگاه پولیتخنیک کابل است. تمام فارغان این دانشگاه تا آخر عمر از پیشوند «انجنیر» (مهندس) جلو نام شان دیگر رهایی ندارند. برای آنکه برای گپ زدن کمی گرم بیاییم، میپرسم، انجنیر صاحب، آیا قصه سانسور فیلم فرار راست است؟ با آنکه کمی ناخوش است، مثل آنکه منتظر همین سوال باشد میگوید:
«مجید سربلند معاون صدراعظم، یک روز مرا به دفتر خود خواست و پرسید، برایت پول داده بودیم که فلم/فیلم بسازی، کار را به کجا رساندی؟ گفتم تکمیل شده اما ۹ ماه میشود که اجازه نشر نمیدهند و میگویند فلمت مطابق سیاستهای دولت نیست. روز دیگر خودش افغانفلم آمد تا فلم را ببیند. در ختم فلم کف زد و مرا در آغوش گرفت. بعداً به داکتر ضمیر رئیس اداره اول خاد زنگ زد که از فلم ۵ هزار نسخه تکثیر کند. افغانفلم آن روزها بورد سانسور داشت که اعضای آن از افغانفلم، که باید خراسان آریا فلم باشد وزارت اطلاعات و فرهنگ و ادارههای دیگر میبودند. آنها جرأت نکردند مسئولیت نمایش فلم را به عهده بگیرند. سربلند با هیأت سانسور دیدار کرد. مشاور شوروی کسی بود به نام عبداللهیف. از ازبکستان بود و فارسی هم یاد داشت. گفت، در فلم چنان نشان داده میشود که شما به غیر از سرک قیر در سرک خامه تسلط ندارید.»
برای فرار فیلم «فرار» از قید سانسور چاره دیگری نبود جز آنکه مجید سربلند مداخله کند. تلفن او برای عبدالله شادان، رئیس وقت تلویزیون افغانستان باعث شد که فلم شب بعد در تلویزیون نشر شود. پس از آن در سینماها به نمایش گذاشته شد و ماهها مردم را به سینما میکشاند. در صحنهای از فلم آشنایی میان دختر و پسر جوان طوری آغاز میشود که پسر یک «تیپریکاردر» (دستگاه ضبط صوت) را به دست دختر مورد علاقه خود میدهد و از او میخواهد به کاستی که داخل آن است گوش دهد. با روشن کردن آن شاهد یک اظهار عشق موزیکال هستیم البته با آواز شادکام: «دو زلفانت بود تار ربابم».
این یگانه فیلمی نیست که در آن آهنگی به آواز شادکام اقبال حضور یافته باشد. بار اول در همان آغاز شروع نشرات تلویزیون در کابل سعید ورکزی فیلم تلویزیونی ساخت به نام «اشک و لبخند» که شادکام در آن آهنگی خوانده است. در مجموع عبدالله نوابی شادکام برای فیلمهای «نقطه نیرنگی»، «مردا رَه قول اس»، «خاکستر»، «سکوت»، «به سوی لانه»، «پرندههای مهاجر»، «آرمان» ، «اشک و لبخند» و «فرار» یا آهنگ خوانده و یا هم تمام موسیقی متن آن را ساخته است.
در خارج از افغانستان هم برای دو فیلم «گمراه» و «احساس» خوانده و آهنگسازی کرده و موسیقی متن ساخته است. در مورد اینکه اولین موسیقی متن را برای سینمای افغانستان ظاهر هویدا نوشته یا شادکام، بهتر است سینماگران افغانستان نظر دهند. وقتی این فهرست یازده تا فیلم را دیدم واضح است که باید از او میپرسیدم که چگونه به سوی موسیقی سینما کشانده شده است. با آنکه ما از شاگردان مکتب حبیبه و او از معلمان آن مکتب بود با آنهم از شوخی دریغ نکرده گفت، چون هم آوازخوان، هم شاعر و هم آهنگساز است، برای کارگردان راحتتر بوده عوض سه آدم با یک آدم گپ بزند.
شعر و کامپوز آهنگ فیلم «مردا ره قول اس» که سعید ورکزی بر اساس داستانی از اکرم عثمان آن را ساخته از کارهای به یادماندنی شادکام به شمار میرود. شادکام در این آهنگ تلاش کرده با رعایت کردن زبان گفتاری اکرم عثمان کلامی مناسب با فیلم بسازد و در این راه این قسمت داستان یکی از منابع الهام او بوده: «اگر تمام دنیا ره کوچه بگیره، اگه دروازههای زمین و آسمان بسته شوه، اگر هفت کوه و دریا پیش پایم پیدا شوه، بازم پشتش میرُم. هَرو مَرو پیدایش میکنُم».
آهنگ او چنین آغاز میشود: «گر جهان کوچه شود، کوچه، هزاران کوچه/ از پَیَت میآیم/ بی تو کی میپایم/ گر جهان جاده شود، جادهٔ بس دور و دراز/ میگشایم بال پرواز پَیَت میآیم…»
«وقتی شعر آن را میساختم، همزمان میلودی آن هم به ذهنم میآمد. به بسیار سرعت باید آن را ثبت میکردیم. نسیم بابی طبله میزد و احمد بخش کلارینت. یک قسمت را باید استاد مهوش میخواند. آن روز به کدام علتی به استدیو نیامد. فوراً به سیما ترانه زنگ زدم. شاید در حدود کمتر از یک ساعت آن را ثبت کردیم. پس از نمایش فلم از اکرم عثمان پرسیدم، داکتر صاحب، آهنگ به دل تان بود؟ گفت، عبدالله جان هیچ فکر نمیکنم که این از داستان من جدا باشد. فکر میکنم خودم نوشته کردهام.»
با خواندن سه چهار جملهٔ بعدی گمانم یکی از سرنخهای ماجرا به دست میآید:
«در جریان ساختن فلم فرار انجنیر لطیف یک کست بسیار کهنه را برایم داد و گفت، من آهنگی در این هوا میخواهم. همین دو زلفانت بود تار ربابم بود. کست چون بسیار کهنه شده بود، درست شنیده نمیشد. از همین سبب نفهمیدم خواننده آن کیست. با در نظر گرفتن فلم و مراعات میلودی اصل من موسیقی آهنگ را دوباره ساختم و در شروع آهنگ یک میلودی کوتاهی اضافه کردم و برابر با صحنهُ فلم این دو بیتی را خودم سرودم: به سنگ سینهام سر میزند دل/ سر از درد تو دلبر میزند دل/ زغم آوارهام چون مرغ وحشی/ به هر کنج قفس پر میزند دل.»
در این آهنگ سینمایی سه دوبیتی از بابا طاهر و چهارمی از شادکام هستند. «فلم که به نمایش درآمد. آهنگ مشهور شد. ذکیه کهزاد گفت، تقاضا بسیار است. این را باید برای تلویزیون جدا ثبت کنی که همین کار را کردم.» چنین به نظر میرسد که فلم به آهنگ و برعکس، آهنگ به فلم در بهشهرت رسیدن کمک کرده اند. در ثبت تلویزیونی علاوه بر دوبیتیهای خوانده شده در فلم، یک دوبیتی هم از فریدون مشیری و هم صدای رباب علاوه شده است، چیزی که در ثبت برای فلم جای آن خالی به نظر میرسید.
داستان آن کست کهنه چیست؟ هر چه باشد، من بیشتر از آنچه گفتم در این مورد نمیدانم. یک بار دیگر باید لطیف احمدی یا همان انجنیر لطیف خود ما را زحمت دهیم:
«سالها پیش ایران رفته بودم. در مجلسی آهنگی را شنیدم که سخت به دلم چنگ زد. مثل آنکه مستقیم با روان من گپ میزد. نمیشد آن را نداشته باشم. در کستی آن را برایم کاپی کردم. وقتی کابل آمدم به عارف کیهان که دوستم بود کست را شنواندم و پیشنهاد کردم آن را بازخوانی کند. نمیدانم چرا نکرد. من هم از او نپرسیدم. وقتی فلم فرار را میساختم بسیار به این فکر کردم که این آهنگ را چگونه در فلم جا دهم. تا آنکه همان صحنه رمانتیک را برای آن در نظر گرفتم و کست را برای شادکام دادم و از او خواستم آن را برای فلم اجرا کند. خواننده اصل آهنگ را نشناختم ولی یکی از خوانندههای مشهور ایران بود شاید داریوش شاید هم عارف، نمیدانم.»
حالا اگر کابل سال ۱۳۶۳ و فلم «فرار» و عبدالله شادکام و انجنیر لطیف را رها کنیم به تهران ۱۳۵۶یا به روایت دیگر ۱۳۵۷عقب برویم، میشنویم که در این سال آلبومی منتشر شده به نام گلایهها که خواننده آهنگهای آن کسی نیست جز داریوش اقبالی. آهنگی هم دارد به نام «داد ازاین دل» که شعر آن دوبیتیهای باباطاهر هستند و تنظیم موسیقی آن را منوچهر چشمآذر نموده است. چشمآذر در مورد این تنظیم در یک مصاحبه گفته که آلبوم گلایهها به همان صورت گلها بود که اشاره دارد به برنامه مشهور رادیویی گلها. آهنگ داریوش هم با همان دوبیتی بابا طاهر شروع میشود: دو زلفانت بود تار ربابم. میلودی همانی است که شادکام اجرا نموده است. تا اینجا گمانم نیم مسئله حل شد. کاری که میماند این است که بدانیم سازنده این آهنگ کیست. در مورد اکثریت قریب به اتفاق آهنگها، خالق اصلی اثر گمنامترین هنرمند در میان هنرمندان میباشد. این رسم ناپسند در هر جا ریشههای باستانی نداشته باشد، در سرزمینهای ما لااقل قدامت پنجهزار ساله دارد. در جستجوی آهنگساز، پس از تجسس و تفحص در ساحهٔ نفود مارک زاکربرگ، گوگل و دقالباب دیجیتال بر در صفحهٔ داریوش، رسیدم به یکی از چهرههای مهم موسیقی پاپ ایران: پرویز مقصدی.
پرویز مقصدی آهنگساز این میلودی از جمله کسانی است که تحول موسیقی پاپ ایران با نام آنها پیوند دارد. جالب است که در سال ۱۳۵۶ برای احمدرضا نبیزاده هم شعری از بابا طاهر را آهنگ ساخته به نام «امون از دل مو».
برخی ساختههای او در خراسان آریا هم شنیده میشوند بدون آنکه کسی نام خالق آن ملودی را شنیده باشد. «گل بیگلدون» گوگوش (شعر از هوشنگ توفیقی ۱۳۴۹) یکی از آنها است. «آن گل سرخی که دادی» ویگن (شعر ایرج جنتی عطایی ۱۳۴۷) مثال دیگر آن است. همین «دو زلفانت بود تار ربابم» نمونه دیگری از اینها است. شاید مشهورترین ساخته او که در افغانستان شنونده بسیار دارد، آهنگ «دیشب خواب ترا دیدم» باشد که با شعر ایرج جنتی عطایی در سال ۱۳۴۷ عارف اجرا نموده بود. این آهنگ برای فلم «سلطان قلبها» ساخته شده و به جز این آهنگ که از ساختههای پرویز مقصدی است باقی تمام آهنگهای دیگر این فیلم را انوشیروان روحانی ساخته است.
داریوش که در پیش از انقلاب دوازده آهنگ پرویز مقصدی را خوانده بود، پس از مرگ او گفت که پرویز مقصدی دست او را گرفته و وارد دنیای موسیقی کرد. گوگوش هم پیش از همکاری با پرویز مقصدی آهنگهای دیگران را بازخوانی میکرد. وقتی «قصه وفا» اولین آهنگ گوگوش ثبت میشد، پیش از داخل شدن به استودیو به گوگوش گفته بود، اگر طوری خواندی که موهای بدنم سیخ شد، بدان که خوب خواندی. وقتی گوگوش از استدیو خارج میشد، پرویز مقصدی با اشاره به موهای دستش گفت: «ببین!»
آهنگسازی که تعدادی از آوازخوانان را به شهرت رسانده بود، دلزده و آزرده از برخورد آنها و شاید هم به دلایل دیگر ترک ایران کرد و در آمریکا ساکن شد. سالهای آخر عمر را در جادهها گیتار زد و همچون نوازنده دورهگرد امرار معاش کرد. گوگوش دو سال پیش از مرگ او با او تلفنی گپ زده بود. گفت، آخرین ساخته خود را در تلفن برایم گذاشت که بشنوم و با آنکه من صدای قدمهای او را میشنیدم، دیگر گوشی را نگرفت. فکر میکنم بیماری فراموشی گرفته بود.
من اما فکر میکنم که او به گونه نمادین اما غمانگیز آزردگی، اعتراض و شرایط دشوار خود را بیان کرده بود. خالق این ملودی مسافر امروز دیگر میان ما نیست تا ببیند، چگونه پژواک تار ربابی که در همدان به صدا درآمده بود و در تهران فریاد شده بود، تا به کابل رسید.
فرامرز اصلانی؛ خداحافظ «جنتلمن موسیقی» ایران
- نویسنده, فرج بالافکن
- شغل, بیبیسی
خبر درگذشت فرامرز اصلانی، ترانهسرا و خواننده موسیقی پاپ ایران، بهسرعت در شبکههای اجتماعی پیچید و بهرغم آگاهی از اینکه سیزدهم اسفند ۱۴۰۲ اعلام کرده بود «من نیز سایه لمس سرطان را ملاقات کردهام»، جامعه هنر و هوادارانش را در بهت و اندوه فراوانی فرو برد.
اردلان سرفراز، ترانهسرای برجسته ایران در شبکههای اجتماعی نوشت: «آنچنان از خبر سفر به جاودانگی اصلانی نازنین، هنرمند متعهد، مبتکر و صمیمی شوکه شدهام که مات و مبهوت گوشهای نشسته و نمیدانم به کجا خیره شده، نمیدانم چه بگویم و چه بنویسم!؟»
توماج صالحی، رپر مخالف حکومت ایران نیز که در حال گذراندن حکم حبس خود در زندان دستگرد اصفهان است، در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «در عصر ابتذال هنر، شما تا لحظه آخر شریف ماندید و ما این را هرگز فراموش نخواهیم کرد. یاد شیرینتان گرامی و روح بزرگتان شاد باد.»
یاسمین لوی، ترانهسرا و خواننده اسرائیلی-اسپانیایی ضمن تسلیت به مرجان، همسر فرامرز اصلانی نوشت: «آه… قلب من شکست… قلب ما شکست… فرامرز اصلانی عزیزم این جهان را ترک کرد و تکهای از قلب ما را با خود برد😔»
آرمان نوروزی، موسیقیدان در سوگ او نوشت: «عصر جنتلمنهایی که تکرار شدنشان در این روزها آرزوی بسیاری از ماست، موسیقیدانانی حقیقی و ناب که موسیقیشان بخش بزرگی از فرهنگ شنیداری ما را در بر گرفته است. فرامرز اصلانی اگر در تاریخ موسیقی پاپ ما نبود قطعاً چیزی کم داشتیم. بدرود آقای جنتلمن موسیقی ما، ترانههایت ابدی هستند در دل مردم ایران.»
حمید تابان، خواننده پاپ افغانستان نیز در ذیل خبر درگذشت فرامرز اصلانی در صفحه اینستاگرام بیبیسی فارسی نوشت: «پیام تسلیت خویش را به نمایندگی شبکه هنرمندان موسيقي افغانستان برای از دستدادن هنرمند بزرگ ایران و جامعه فارسی زبان، فرامرز اصلانی ابراز میدارم.»
از همنشینی با بنان تا رسیدن به قله موسیقی پاپ
فرامرز اصلانی ۷۹ سال پیش در ۲۲ تیر ۱۳۲۳ در تهران، دیده به جهان گشود. پدرش تحصیلکرده حقوق بود اما منزل آنها در خیابان امیریه یکی از محافلی بود که استادان موسیقی به آن رفتوآمد داشتند.
از همنشینی با رهی معیری، شاعر و ترانهسرا و غلامحسین بنان، خواننده مشهور برنامه گلها گرفته تا آرشه سحرانگیز پرویز یاحقی که به گفته خودش: «اگر من به جای این که زنده یاد بنان رو یا زنده یاد یاحقی را در منزلمون ببینم، یک استاد نقاشی را دیده بودم، لابد نقاش میشدم. ولی من از همان موقع در قالب ترانه قرار گرفتم.»
آقای اصلانی ۱۰ سال پیش میهمان برنامه «به عبارت دیگر» بیبیسی فارسی بود و در این باره به عنایت فانی، مجری آن برنامه گفت: «از کودکی با صدای بنان بزرگ شدم. ارزش صدا و واژه را که چطور میشد به این زیبایی بیان شود را از او شنیدم و به دلم نشست.»
پدرش اصرار داشت که موسیقی باید بخش جانبی زندگی پسرش باشد از همین رو پس از اخذ دیپلم در ۱۸ سالگی فرامرز را راهی دانشگاه لندن کرد تا حقوق بخواند. اما او به جای حقوق در رشته روزنامهنگاری فارغالتحصیل شد.
میگفت: «چون دلم جای دیگری بود و چون دلم میخواست با واژهها سر و کار داشته باشم، روزنامهنگاری را انتخاب کردم.»
در سال ۱۳۵۰ خورشیدی از لندن به لسآنجلس در آمریکا رفت و سه سال بعد به ایران بازگشت و فعالیتش را در «تهران ژورنال»، یکی از روزنامههای انگلیسی زبان موسسه اطلاعات آغاز کرد.
اما او پیش از آنکه روزنامهنگار شود به کار سرودن ترانه مشغول شده بود و در یک شب بارانی در ترافیک لسآنجلس گرفتار مانده بود که با خیره شدن به حرکات برف پاک کن ماشینش، این اشعار آهنگین از ذهنش خطور کرد:
اگه یه روز بری سفر… بری زپیشم بیخبر… اسیر رویاها میشم… دوباره باز تنها میشم… به شب میگم پیشم بمونه… به باد میگم تا صبح بخونه… بخونه از دیار یاری… چرا میری تنهام میذاری…
آن موقع شرکت ضبط موسیقی «سیبیاس» آمریکا تازه شعبه اصلی خاورمیانه خود را در تهران راهاندازی کرده بود و فرامرز جوان با گیتاری در دست برای این شرکت فرصت مغتنمی بود.
آقای اصلانی در این باره گفته بود: «کارم را با سیبیاس شروع کردم. یکی از دلایلی که به ایران برگشتم همین آهنگها بود که ساخته بودم. آن موقع “اگه یه روز”، “دیوار” و “دل اسیره” را ساخته بودم و دلم میخواست آنها را در ایران ضبط کنم.»
به این ترتیب نخستین آلبوم فرامرز اصلانی به نام «دلمشغولیها» با ده ترانه منتشر شد و دیری نگذشت که در صدر پرفروشترین کاستهای نوار موسیقی ایران قرار گرفت.
یک سال بعد آلبوم «به یاد حافظ» را با هشت آهنگ منتشر کرد ولی انقلاب اسلامی ۱۳۵۷و ممنوعیت موسیقی موجب شد که به همراه خانوادهاش ایران را ترک کند و به قول او در موطن دومش یعنی انگلستان ساکن شود. او در سال ۱۳۷۵ به لسآنجلس کوچ کرد و دو سال بعد آلبوم «روزهای ترانه و اندوه» را با ۹ ترانه راهی بازار کرد.
«معشوق همینجاست» بر روی اشعار مولانا (۱۳۸۰)، «خط سوم» (۱۳۸۸) و «نیمهشب تا بامداد» (۱۳۹۵)، دیگر آلبومهای موسیقی فرامرز اصلانی است که از او به یادگار مانده است.
فرامرز اصلانی در صف مقدم مخالفان حکومت اسلامی
اردلان سرفراز، شاعر بزرگ ترانه همچنین در سوگ فرامرز اصلانی به نکته دیگری اشاره کرد که از نظر بسیاری دور نمانده است:
«بیهوده نیست که در این سالهای لعنتی که همیشه برایم خبرهای ناخوش و درد آور به همراه داشتند، از زنگ تلفن، از گشودن تارنماهای شبکههای اینترنتی و بطور کلی همه رسانهها میترسیدم و هنوز هم میترسم. و اکنون فقط میتوان غمگینانه به خانواده، همسر، فرزند و نوه ایشان و همچنین دوستان و دوستدارانشان و هنر تبعیدی ایران که روز به روز تهی دستتر و تهیتر میشود، تسلیت گفت و در تحمل بار سنگین این فقدان برایشان آرزوی صبر و تحمل داشت.»
مهدی تدینی، مترجم، پژوهشگر در صفحه اینستاگرام نوشت: «فرامرز اصلانی هم دور از وطن درگذشت؛ مرگ آشنایی دیگر در غربت. مرگ در غربت غمانگیز است، اما زندگی تحمیلی در غربت غمانگیزتر است. پایۀ آزادی، بنیاد و شالودۀ آزادی، آزادی در سبک زندگی است… اما غمانگیزترین قسمت زندگی ما این است که ممنوعیت بسیاری از سبکهای زندگی مانند سبک یک خواننده، عادیسازی شد.»
اما فرامرز اصلانی به پشتوانه این که میتواند آزادانه به هنر موسیقی بپردازد، زندگی در غربت را تحمل کرد. او همزمان با انتخابات جنجالبرانگیز ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ و جنبش سبز با انتشار ترانه «ندا» به یاد ندا آقاسلطان با مردم معترض ایران ابراز همدردی کرد.
میگفت: «در جنبش سبز دستبند سبز به دستم کردم فقط به خاطر حمایت از جوانان و مردمی که رفتند در خیابان و خواستهشون رو مطرح کردند.»
در اعتراضات پاییز ۱۴۰۱ و جنبش زن، زندگی، آزادی نیز یکی از فعالان تظاهرات مردمی بود که در آمریکا و اروپا برگزار شد.
میگفت: «وقتی شما کار هنری می کنید در زمانه خود قرار دارید و مردم زمانه روی شما تاثیرگذارند و نمیتوانید از آنها جدا باشید. من هم در ارتباط با مردم هستم و میدانم که جوانان چه میخواهند، آنها آزادی میخواهند. من وقتی ترانه مینویسم، از زبان آنها می نویسم که درد دارند ولی نمیتوانند آن را بیان کنند.»
معتقد بود که «موجودیت من آن آدمی است که خودش را با یک گیتار و با آهنگ و شعرهای خودش بیان می کند.»
بدون تردید فرامرز اصلانی یکی از پیشآهنگان ترانه نوین در موسیقی پاپ ایران است که نمیتوان در میراث موسیقایی ایران آثارش را نادیده گرفت.
- نویسنده : قیام خوراسانی
- منبع خبر : BBC