- اسفندیار آدینه
- روزنامهنگار، لندن
ز زمان به قدرت رسیدن شوکت میرضیایف در ازبکستان، و نوید دادنش از “اصلاحات گسترده” در ازبکستان بسیاری از تاجیکان ساکن این کشور به آینده روشنتری برای توسعه زبان و فرهنگ ملی خود بس امیدوار شده بودند. اما به نظر میرسد با گذشت پنج سال از این رویداد بسیاری از توقعات آنها برآورده نشده است.
بسیاری از فرهنگیان تاجیک ازبکستانی از جمله امید بر این داشتند که فرزندانشان از آموزش زبان و ادبیات فارسی که زبان مادریشان است، به طور بهتر و بیشتر بهرهمند خواهند شد و شمار مدارس تاجیکی در مناطق تاجیکنشین افزایش خواهد یافت؛ تاجیکانی که طی دوران شوروی ازبک ثبت شده بودند، امکان خواهند یافت که هویت خود را بدون ترس و بیم بازیابند و مراکز فرهنگی تاجیکان فعال شود. ولی به نظر میرسد برعکس در سالهای اخیر شمار ساعتها برای تدریس زبان فارسی (تاجیکی) در مدارس ازبکستان کاهش یافته است.
با توجه به این، گروهی از فرهنگیان تاجیک در ازبکستان بتازگی از عدم پاسخگویی دولت به خواستههایشان ابراز نگرانی کردهاند. امینه شرافالدین، از کنشگران فرهنگی تاجیک سمرقند، اخیرا در صفحه فیسبوکی خود خبر داد که دولت ازبکستان به مراجعتنامه سه ماه پیش ۲۲۴ تن از معلمان زبان تاجیکی (فارسی) مدارس سمرقند در مورد افزایش تدریس زبان مادری (فارسی) در این مدارس پاسخ نداده است.
نامههای بیپاسخ
خانم شرافالدین روز پنجم فوریه متن این مراجعتنامه را منتشر کرد و خطاب به شوکت میرضیایف، رئیسجمهور ازبکستان نوشت: “انتظارات ۲۲۴ نفر از آموزگاران ولایت سمرقند که به عنوان شما… نهم نوامبر سال ۲۰۲۰ با امید و اعتماد قوی با مراجعتنامه زیرین رو آورده بودند، تا این دم بینتیجه است.”
خانم شرافالدین افزوده است: “این بیاعتنایی باعث ناراحتی و نافهمی مراجعتکنندگان شده است. از این مناسبت مبهم به چنین نتیجه میتوان رسید که مراجعتنامه مذکور به دست شما نرسیده است. از این رو ما ضرور دانستیم که درخواستهای خود را توسط شبکههای اجتماعی دوباره به سمع شما رسانیم. و امید بر آن میبندیم که صدای عرضکنندگان این بار شنیده شود.”
آنگونه که از متن این مراجعتنامه برمیآید، آموزگاران سمرقندی از کاهش ساعات تدریس زبان مادری (فارسی) در مدارس تاجیکی ولایت سمرقند از سوی مسئولان آموزش و پرورش این کشور ناخوشنودند. این نامه خطاب به رئیسجمهور، پارلمان، وزارت آموزش و پرورش و مرکز تعلیم ازبکستان نوشته شده است.
در این نامه آمده است: “معلمان ولایت سمرقند از بعضی تدبیرهای وزارت تعلیم در حیرتند و از شما در حل یک قطار مسایل مهم و در عین حال دردناک کمک میپرسند. مسئله این است که در دستور تعلیم مکاتب میانه درسهای زبان و ادبیات سال از سال اختصار کرده میشوند. اما چرا؟ به چه اساس و به چه دلیل؟”
در ضمن، این تنها نامه آموزگاران سمرقند نیست که دولت ازبکستان به آن تا کنون پاسخ نداده است. مراجعتنامهای مشابه از سوی آموزگاران تاجیک از ولایات چغانیان (سُرخاندریا) و نخشب (قشقهدریا) نیز در ماه اوت سال گذشته به رئیسجمهور و پارلمان ازبکستان فرستاده شده بود، ولی تا به حال پاسخی به آن نرسیده است.
روسی به جای فارسی؟
معلمان سمرقندی نوشتهاند که هدف از آموزش زبان و ادبیات مادری باسواد ساختن دانشاموزان است. با سواد کافی به زبان مادری است که دانشآموز میتواند علمهای دیگر و زبانهای دیگر را هم فرا بگیرد. و اگر دانشآموز زبان مادری خود را فرا نگیرد، علمها و زبانهای دیگر را هم نمیتواند فرا بگیرد.
طبق این نامه در سالهای اخیر وزارت معارف ازبکستان درسهای زبان مادری را برای کلاسهای تاجیکی مدارس این کشور به طور چشمگیری کاهش داده و بخش اعظمی از ساعتهای درسی زبان مادری را به آموزش زبان روسی اختصاص داده است که این امر نوعی تبعیض محسوب میشود.
این در حالی است که آموزگاران سمرقندی میگویند برای آموزش زبان روسی باید ساعتهای جداگانه اختصاص داده شود، همان طور که برای کلاسهای ازبکی رایج است، نه این که ساعتهای تدریس زبان مادری را به آموزش زبان روسی اختصاص دهند.
در این نامه آمده است: “مگر ناعدالتی نیست که خواننده (دانشآموز) تاجیک زبان مادری خویش را نسبت (به) خواننده ازبکی زبان در یک هفته ۱۷ ساعت و در یک سال ۵۸۷ ساعت کمتر میآموزد؟”
از جدولی که در این مراجتنامه آمده است، چنین برمیآید که دانشآموزان تاجیک کلاسهای ۵ تا ۱۱ مدارس ازبکستان در هفته فقط ۱۰ ساعت درس زبان مادری میخوانند، در حالی که ساعتهای آموزش زبان ازبکی و زبانهای خارجی ۳۳ ساعتی است. در سال، میزان تدریس زبان مادری برای تاجیکان ۳۴۰ ساعت است، در حالی که برای آموزش زبان ازبکی و زبانهای خارجی ۱۱۲۲ ساعت اختصاص داده شده است.
به گفته آموزگاران سمرقندی، کاهش تدریس زبان مادری برای تاجیکان باعث شده که آنها نتوانند فصلهای دشوار زبان، مانند صرف و نحو و غیره را به دانشآموزان، بهویژه در کلاسهای بالاتر به طور کافی تدریس کنند.
ظاهرا تدریس ادبیات فارسی هم با وضعیتی بدتر از این روبروست، بهویژه این که ادبیات فارسی بسیار غنی و گرانبار است و ساعات درسی برای آموزش آن به دانشآموزان تاجیک مدارس کشور اصلا کافی نیست. این در حالی است که در زمانهای پیش از دوران شوروی آموزش آثار شاعرانی چون حافظ و سعدی و مولوی و بیدل در مکتبها و یا مدارس ورارود ماهها و سالها ادامه مییافته است.
در نامه آموزگاران سمرقندی به رئیسجمهور میرضیایف و اعضای پارلمان آمده است: “آیا معلم ادبیات در دوام یک ساعت خواننده (دانشآموز) را با یک چهره ادبی میتواند آشنا سازد؟ مگر ادبیات فقط به آموزش زندگینامه ادبا محدود میشود؟ این عمل مگر خندهخریش ادبیات نیست؟ ادبیات که فن آدمگری (آدمیت) است، آدم شدن است، رسالتش تربیت انسان کامل است، آیا میتوان با یک دو ساعت، انسان کامل تربیت کرد؟”
معلمان کلاسهای تاجیکی مدارس سمرقند میگویند این شیوه برخورد مقامهای آموزش و پرورش ازبکستان به کیفیت تدریس زبان فارسی در مدارس لطمه میزند، تدریس ادبیات کلاسیک را غیرممکن میسازد و بر خلاف آنچه در قاون اساسی ذکر شده، حقوق تاجیکان را به بهرهوری از فرهنگ و ادبشان پایمال میسازد.
به نظر میرسد، این وضع بسیاری از فرهنگیان تاجیک را که به سیاستهای اصلاحطلبانه شوکت میرضیایف امید بسته بودند، مأیوس کرده است. ادش ایستد، نویسنده معروف از سمرقند میگوید: “میرضیایف اساسا به اقتصاد اعتبار میدهد، به مراجعت و مقالهها در باره معارف تاجیک یا مدنیت و هنر تاجیک اعتبار نمیدهد.”
آقای ایستد میگوید که رئیسجمهور بجز عوض کردن چند مقام در دستگاه اداری کارهای جدی دیگری برای تاجیکان انجام نداده و تاجیکان از پستهای دولتی هم محروم هستند: “در آغاز استقلال ازبکستان یک معاون حاکم ولایت سمرقند و حاکم شهر سمرقند تاجیک بودند. حالا منصبهای دولتی و حکومتی در دست ازبکهاست.”
“زبان مادری برای همه مقدس است“
مشکلات فرهنگی تاجیکان در ولایت سمرقند فقط به کاهش تدریس زبان مادری در مدارس محدود نمیشود. از مشکلات عمده آنان موجود نبودن کودکستانها به زبان مادری آنان است. هرچند در شهر سمرقند و روستاهای اطراف آن تاجیکان اکثریت یا تنها جمعیت محل را تشکیل میدهند، ولی تا به حال حتی یک کودکستان هم برای فرزندان آنها به زبان مادریشان وجود ندارد.
در نامه آموزگاران سمرقندی آمده: “آیا عیب نیست که کودک در خانه به زبان تاجیکی (فارسی) حرف زند و به باغچه (کودکستان) آمده، زبان غیر را زبان مادری خواند؟ آخر زبان مادری برای همه برابر عزیز و مقدس است، چه برای تاجیک و چه برای ازبک و چه برای ترکمن و چه برای قزاق.”
نبود کتب درسی، بهویژه کتب بدیعی یا داستانی، نظم و نثر فارسی و جهانی، در کتابخانههای مدارس و در بازارهای کتابفروشی و عدم طبع و نشر به زبان فارسی (حتی به خط سیریلیک) در ازبکستان از مشکلات عمده دیگر است که تاجیکان را از امکان خواندن کتاب به زبان مادریشان محروم کرده است.
“تیشه بر ریشه ما“
به نوشته آموزگاران سمرقندی، هیچ نشریه تخصصیای هم برای معلمان تاجیک در ازبکستان وجود ندارد. در محلات تاجیکنشین ازبکستان بر خلاف آنچه در قانون آمده، نوشتههای سردر مؤسسات و شعار و آویزهها به زبان تاجیکان موجود نیست. برنامههای رادیو و تلویزیون هم به زبان فارسی برای تاجیکان بسیار اندک بوده و آموزگاران سمرقندی در مجموع این سیاستها را “تیشه بر ریشه ما” عنوان کردهاند.
با برشمردن این مشکلات، آموزگاران ولایت سمرقد از دولت و پارلمان ازبکستان از جمله خواستهاند که تدریس زبان مادری را در مدارس برای تاجیکان افزایش دهد، اجازه طبع و نشر کتب به زبان تاجیکی (فارسی) بدهد، یکی از شبکههای تلویزیونی کشور را به تاجیکان احتصاص بدهد یا شبکهای برای آنان تأسیس کند، تا بدین وسیله برگزاری درسهای تلویزیونی برای تاجیکان در زمان بحران کرونا هم فراهم شود.
تاجیکان بخش اعظمی از جمعیت تقریبا سیمیلیونی ازبکستان را تشکیل میدهند، ولی بر اساس آمار رسمی تعداد آنها همهاش پنج درصد اعلام شده است. هرچند پژوهشگران میگویند آنها تا نیمی از جمعیت این کشور را تشکیل میدهند. تاجیکان بیشتر در شهرو روستاهای سمرقند و بخارا، کیش و نخشب و ترمذ و وادی فرغانه به سر میبرند. به گفته محققان، هویت قومی بسیاری از آنها طی دوران شوروی اجبارا تغییر داده شده است.
این در حالی است که قلمرو امروزه ازبکستان خواستگاه زبان فارسی نوین محسوب میشود. ده سده پیش رودکی، پدر شعر پارسی در دربار سامانیان در بخارا آثار فراوانی به زبان پارسی دری تألیف کرده است. تا پیش از اشغال ورارود از سوی روسیه، زبان فارسی در امارتهای بخارا و فرغانه زبان رسمی و زبان آموزش و پرورش و زبان تودههای مردم بوده و در پادشاهی خوارزم هم در کنار ‘ترکی خوارزمی’ رواج گستردهای داشته است.
در سالهای اخیر تقاضاهایی برای رسمیت بخشیدن به زبان فارسی (تاجیکی) در کنار ازبکی در ازبکستان، حتی از سوی برخی از فعالان مدنی ازبک، مطرح شده است. در ماه سپتامبر سال ۲۰۱۴ قناعت عادل، از فعالان ازبک مقیم اروپا ضمن سخنرانی در یک همایش سازمان همکاری و امنیت اروپا خواستار دادن مقام رسمی به زبان تاجیکی (فارسی) در ازبکستان شده بود، ولی مقامات ازبک به این نقاضاها پاسخی نداده اند.
‘تقابل با فرهنگستان’؛ مانعی جدی در راه نظاممند کردن خط فارسی
- سایه اقتصادینیا
- منتقد ادبی
در آستانه سده نوِ خورشیدی در مجموعه نوشتارهایی به موضوع خط فارسی و دگرگونیهای آن در دوران معاصر- در اینجا به معنای بعد از ورود چاپ- و همچنین به چالشهای پیش روی خط فارسی در روزگار دیجیتال، فضای مجازی و شبکه اجتماعی، پرداخته میشود. صاحبنظران، کارشناسان و پژوهشگران در این نوشتارها با رویکردهای متفاوت و از زاویههای مختلف به موضوع خط در حوزه فرهنگی زبان فارسی پرداختهاند.
در این مجموعه، رسمالخط، نقطهگذاری و نگارش نویسندگان حفظ شدهاند.
فرهنگستان زبان و ادب فارسی، حسب وظایف مندرج در اساسنامهاش، پاسداری از زبان فارسی را بر عهده دارد و، از آنجایی که خط چهرۀ مکتوب زبان است، تدوین و تنظیم و حفظ و انتشار اصول و ضوابطی که بر خط فارسی مترتب است نیز در حیطۀ وظایف فرهنگستان قرار میگیرد. کتابچهای که امروز با نام دستور خط فارسی روی میز بعضی نویسندگان و مترجمان و ویراستاران و آموزگاران قرار دارد و، حتی اگر دستورات آن موبهمو اجرا نشود، اغلب محل رجوع است، به منظور ایفای همین مسئولیت منتشر شده است. از نخستین کمیسیونی که در سال ۱۳۷۲ برای تدوین دستور خط در فرهنگستان تشکیل شد تا انتشار دستور خط فارسی در سال ۱۳۸۱ نُه سال طول کشید و، در مقاطع مختلف این نُه سال، بسیاری از صاحبنظران و متخصصان، به انحاء و اندازههای گوناگون، با فرهنگستان همفکری و همکاری داشتهاند؛ از جمله محمدرضا باطنی، علیمحمد حقشناس، احمد تفضلی، ابوالحسن نجفی، جعفر شعار، احمد سمیعی گیلانی، مصطفی مقربی، علیاشرف صادقی و بسیاری دیگر. نگاهی به سیاهۀ نامهایی که، علیرغم اختلاف نظرهای جدّی زبانی و ادبی و علمی و تفاوت چشمگیر مشربهای سیاسی و فکری، به منظور تدوین دستور خط گرد هم آمدند نشان میدهد شرکتکنندگان نیک آگاه بودهاند که خط و زبان فارسی موضوعی “ملی” است و اهمیت موضوعات ملی آنچنان است که در تصمیمگیری بر سر آن باید، فارغ از اختلافنظرهای علمی و سیاسی، بر مبانی و ضوابطی تفاهم کرد که نسلهای آینده بتوانند سالها از درخت آن برگوبار چینند و بر خورند. دستور خط فارسی اینگونه منتشر شد.
اما موضوع به همین سادگیها نبود: نخستین شرط همهپسندی و عملی شدن پیشنهادهای فرهنگستان مقبولیت آن نهاد در جامعۀ علمی و آموزشی و پذیرش آن دستورات در جامعۀ ادبی بود. آنچه از چشم تیزبین آنهمه دانشمند و ادیب و زبانشناس گذشته بود، سرانجام به امضای شخص رئیس فرهنگستان رسیده و با امضای رئیس جمهوری وقت تأیید و تنفیذ شده بود و حالا روی میز نویسندگان و در دستور کار ناشرانی قرار داشت که، ناخرسند از کنشهای فرهنگی متأثر از سیاست همین رجال دولتی، از سانسور و قوانین ضد آزادی بیان و مصایب دیگر به تنگ آمده بودند -خشونتهایی که حتی نعمت وجود احمد تفضلی را هم، که خود از اعضای فرهنگستان بود، از آنان ستانده بود. بدین ترتیب، باز غضب و مخالفت سیاسی بر توافق علمی و تفاهم ملی غالب آمد و دستور خط فارسی، به چشم فرزندی از سلالهای ناخلف نگریسته شد که مبارزه با آن به معنی مبارزه با دولت و دستگاه است و بیاعتنایی به آن، الفبای مخالفت روشنفکری. کمتر گوش شنوایی بود که بتوان مشفقانه به او فهماند فرهنگستانها همیشه نهادی در دل حکومتها بودهاند و مصوبات فرهنگستان اول هم، که امروز آنها را روی سر و چشم میگذاریم، با چماق همایونی رضاشاه ضمانت اجرایی یافتهاند. درخواست از جامعۀ روشنفکری ایران برای اجرا کردن مصوبات فرهنگستان و جدا کردن حساب مخالفت سیاسی از مواضع علمی درخواستی گران و مقرونبهشکست بود. در عوض، هرکس، چنانکه در گذشته، برای خود رسمالخطی باب کرد و شیوهای برگزید که به سلیقه و میلش نزدیکتر است؛ بیآنکه متوجه باشد با بههمزدن چهرۀ خط فارسی چگونه در حافظۀ بصری نسلهای پیشین دست میبرد، نسلهای آینده را با چه تشتتی مواجه میکند و آموزش زبان فارسی را با چه گرفتاریهایی روبهرو میسازد.
در این میان، باید حساب تلاشهای فرادای متخصصان فن زبان را از تکرویهایی که پایه و مایۀ علمی نداشتند و صرفاً نوعی هویت روشنفکرانه برای مبدعانش میآفریدند جدا کرد. برای مثال، باید میان پیشنهادهای داریوش آشوری یا سلیم نیساری، که اولی بیشتر بر اساس یافتهها و دادهها و استنباطات علمی حاصل از ترجمه و فرهنگنگاری و دومی غالباً بر اساس تجربیات آموزشی، دستور خطی متفاوت با فرهنگستان تدوین کردهاند، با آن طرز نوشتنی که احمد شاملو، بدون استقرای تاریخی و غور در مسائل آموزشی، پیشه کرده بود تفاوت گذاشت. رسمالخطی تفننی که شاملو از اوایل دهۀ هفتاد شمسی باب کرد مبتنی بر اقتضائات تاریخی خط و ضروریات زبانی نبود و متأسفانه، بهتبع محبوبیت اشعار او، در میان اهل قلم خصوصاً جوانان نوگرا، خریدارانی هم یافت و تقلید از شیوۀ نوشتاری او هم به نشانهای از روشنفکری بدل گشت.
بهعلاوه، رفع تشتت در شیوۀ نگارش خط فارسی، چه در فرهنگستان و چه خارج از فرهنگستان یا هر نهاد و شورا و کانون دیگری، به اجماع علمی و نظری نیاز دارد و جامعۀ روشنفکری نهتنها خود از برقراری اجماع در میان معدود نیروهای متخصص و صاحبصلاحیتش قاصر بود، بلکه از تکرویها و انشعابها و خودمرجعپنداریهای غیرعلمی نیز مشحون بود و توان و وجاهت لازم را برای تجمیع بنیههای علمی مستقل و صاحبنظرانی که در این حوزه دارای سابقۀ علمیاند نداشت. نتیجتاً، با کنار نهادن دستور خط فارسی فرهنگستان، هیچ مجمع علمی شایستۀ دیگری هم در کار نبود که بتواند بدیلی موثق و متقن برای آن فرزند مغضوب مطرود بزاید.
اما، به جز تقابل روشنفکرانه و مخالفت سیاسی با فرهنگستان و عدم اجماع و فقدان صلاحیت علمی و تخصصی در میان غالب روشنفکران، موانع دیگری هم در کار بود و هست و از آن جمله، مسئلۀ کلی “گریز از استبداد” و البته استبداد زبانی است. موضوع جاگیری استبداد زبانی در زیر چتر سیاه استبداد سیاسی و اجتماعی نظر جدیدی نیست، چنانکه جمالزاده هم پیشتر نوشته بود: “همان جوهر استبداد سیاسی ایرانی، که مشهور جهان است، در مادۀ ادبیات نیز دیده میشود.” زیستن در جوامع استبدادی و پاسخگویی به آمران و ناهیان شبانهروزی که خواهان تسلط مطلق خود بر همۀ امور فردی و فکری شهروندان و بهویژه جواناناند، آستانۀ تحمل را چنان پایین میآورَد که دیگر امر و نهی دربارۀ خط و زبان بهندرت خریداری مییابد؛ چه رسد که مرجع آن امر و نهی فرهنگستان زبان و ادب فارسی باشد. جوان نوگرایی که قلم در دست دارد از استبداد، از دستور گریزان است حتی اگر آن دستور، دستور خط فارسی باشد.
چه باید کرد؟ جوانی که از اطاعت دستورات مصوب گریزان است، پرسشهای خود در باب درستنویسی را به فضای روشنفکری میبرد، اما در آن فضا هم تشتت و هرجومرجی میبیند که نه راهگشا، که رهزن است. به این ترتیب تقابل جامعۀ روشنفکری با فرهنگستان، که جزئی است از تقابلی بزرگتر و عمیقتر با نظام سیاسی از یک طرف، و دستورزدگی و فرسایندگی عمومی ناشی از زندگی در جامعۀ استبدادی از طرف دیگر، هرگونه انتظامپذیری و اجماع در شیوۀ نگارش فارسی را با انسداد مواجه میکند و مانع از تجمیع نیروهای علمی شایسته میشود.
اصلاح و رفع عیوب خط فارسی، و به طریق اولی هرگونه تصمیمی برای تغییر خط فارسی، مسئلهای ملی است و مانند هر مسئلۀ ملی دیگر به اجماع ملی نیازمند است. جز این، هر راه دیگری، باریکهجویی است که در نیمۀ راه پرسنگلاخی که خط فارسی پیش رو دارد از رفتار خواهد ایستاد. قدمهای آغازین برای اصلاح خط فارسی آنگاه برداشته میشود که، فارغ از خطوخطوط سیاسی و با در نظر گرفتن ضروریات ملی، صدایی معتدل، گذشتهشناس و آیندهنگر، یعنی “یک صدای جمعی زیبا پدید آید
- نویسنده : قیام خوراسانی
- منبع خبر : BBC