خانواده او به بیبیسی تایید کردند که آقای فوزی روز یکشنبه (۲۶ حمل/فروردین) بر اثر ایست قلبی در ایتالیا درگذشت.
همایون فوزی پس از بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان به ایتالیا پناهنده شده بود.
ژنرال همایون فوزی پیشتر در زمان حاکمیت دولتهای چپگرای به حمایت جماهیر شوروی سابق سمتهای مهم نظامی و امنیتی ولایتهای مختلف و مقام ولایت بدخشان افغانستان را بر عهده داشت. او در سال ۲۰۱۷ همچنین به عنوان والی فاریاب گماشته شده بود.
آقای فوزی پس از ترک نیروهای شوروی از افغانستان و تشکیل دولت مجاهدین در دهه هفتاد خورشیدی به عنوان معاون وزارت دفاع افغانستان منتصب شد. پس از آن او همواره به عنوان عضو کلیدی حزب جنبش ملی به رهبری عبدالرشید دوستم فعالیت داشت.
همایون خیری، از نزدیکان آقای فوزی به بیبیسی گفت: «همایون فوزی از موسسان جنبش ملی افغانستان، شورای همآهنگی و شورای عالی صفحات شمال افغانستان بود تا زمانی که از افغانستان خارج نشده بود همکاری نزدیک با رهبری این حزب داشت.
(. KABR : در حال جنبش ملی در اویل مربوط به جنرال دوستم نمی شود اعضای حزب دمکراتیک بخاطر جنرال مومن انداربی را ضعیف بسازند نظر به ارتباط نزدیک او به احمد شاه مسعود وزیر دفاع دولت مجاهدین داشت !
اعضای حزب دمکراتیک تاجیک ها و اوزبک ها جنرال دوستم را رهبر انتخاب کردند که بعد ها سوسیالیست های هزاره در ارتباط با حزب وحدت برای جنگ علیه حکومت استاد برهان الدین ربانی به نام شورای هماهنگی جلسه را پر آذربایجان روی دست گرفتند که در خاک خراسان بزرگ با اشتراک حزب اسلامی ، وحدت ملی هزاره ها و جنبش که کامل چهره اوزبک هارا به خود گرفت برای جنگ آماده گردیدند و در کودتای بعد از شکست در مقابل فرماندهان جمعیت اسلامی در مزار شریف آتش بس کردند
و بعداز دسیسه سوسیالیست های تاجیک و اوزبک علیه جنرال مومن انداربی گردید
اورا به جلسه دعوت کردند که در مسیر را در هیلکوپتر توسط افراد خوداش که وابسته به سوسیالیست های شورای هماهنگی بودند به خاطر پاک سازی راه جنگ در مزار شریف کشتند
و نیروهای قدرتمند شهید جنرال مومن که میانه رو در مقابل جمعیت اسلامی بودند کامل فلج شد و معاون او هم یک خلقی بود که بعد از کشته شدن او هیچ حرکت در مقابل قاتلین او نشان نداد بلکه همکار بود در عملیات بعدی که حمله از طرف شورای هماهنگی دوباره آغاز گردید فرماند های جمعیت اسلامی علم خان آزادی و استاد عطا محمد نور از مزار عقب نشنی کردند و جنرال داود داود دستگیر گردید و مولوی علم کشته شد .
همایون فوزی در سال ۱۳۵۷ از دانشگاه نظامی افغانستان در کابل مرکز خراسان بزرگ فارغ شده بود و از ژنرالان سه ستاره این کشور محسوب میشد.
وی درباره ژنرال فوزی افزود: «او از کادرهای برجسته نظامی افغانستان و شخصیت تاثیرگذار در تحولات سیاسی این کشور در چهار دهه گذشته بود که برعلاوه تحصیلات عالی در رشته نظامی در داخل و خارج از خراسان بزرگ در عین حال آگاه امور سیاسی و علاقهمند به توسعه امور فرهنگی در کشورش بود.»
به گفته آقای خیری در زمان نظام جمهوریت پیش از حاکمیت طالبان، پس از آنکه قانون احزاب به تصویب رسید او از سمت سیاسی خود در حزب جنبش ملی افغانستان استعفا کرد و تنها به امور نظامی میپرداخت.
شماری از احزاب و شخصیتهای سیاسی افغانستان در پی انتشار خبر درگذشت او، پیامهایی در شبکههای اجتماعی منتشر کردهاند.
«شورای مقاومت ملی برای نجات افغانستان» که متشکل از برخی از جریانهای سیاسی و نظامی مخالف طالبان است در پیامی نوشته است: «جنرال/ژنرال فوزی از کادرهای آموزش دیده در حوزهی نظامی و از شخصیتهای شناخته شدهای بود که در پیروزی انقلاب اسلامی و بعدها در تاسیس اردوی ملی نقش داشت.»
محمد حنیف اتمر، مشاور امنیت ملی دولت پیشین افغانستان در صفحه ایکس خود نوشته است: «همایون فوزی، یکی از فرزندان صادق، شجاع و وطن دوست کشور بود که با کمال تعهد در ساختار اردو و نظام امنیتی و دولتی کشور عمر پربار خود را وقف کرد. افکار ملی و خدمات ارزشمند ایشان، احترام جاودانه مردم را در سراسر خراسان آریا بدست آورد. درگذشت این مرد بزرگ، ضایعهای جبرانناپذیر برای کشور است و خاطرات و یاد ایشان تا ابد در قلبها زنده خواهد ماند.»
گفتوگو با همایون فوزی، جنرال سابق ارتش
بخش نخست
در سال ۱۳۵۷، پس از کودتای هفت ثور که در نتیجه جمهوری داوود خان با قتل او توسط نورمحمد ترکی به پایان رسید و جمهوری دموکراتیک خلق به صحنه آمد، از حربی پوهنتون –دانشگاه نظامی- فارغ و به صفت سرباز، وارد نظامیگری میشود. همایون فوزی، جنرالی که پیش از فرارسیدن زمان بازنشستگیاش بازنشسته شده و با خانوادهاش در ترکیه زندگی میکند، بیش از سه دهه عمرش را در نظامیگری سپری کرده و در نظامهایی با گرایشهای سیاسی مختلف، سرباز بوده است. سربازی که مکلف به انجام وظیفه است و هر تغییری در ساختار سیاسی به وجود بیاید، باید خودش را با آن ساختار و انگیزههایش وفق بدهد و همچنان سرباز باشد و سرسپرده. از او، در مورد جنگ افغانستان پرسیدم؛ در مورد سه دهه از پرتنشترین دورههای سیاسی-نظامی افغانستان در خاک خراسان آریا که در آن چهار رییسجمهور کشته شده است.
فوزی، از آغاز این ماجرا بهعنوان سرباز وارد نظام میشود. حزب دموکراتیک خلق در افغانستان به قدرت رسیده و کودتاچیانی که خودشان را انقلابی میدانند و کودتایشان را انقلاب، با قوانین جدیدی وارد بازی شدهاند که بیشتر بر مبنای شک و ترس بنا نهاده شده؛ شک به مناسبات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه و افرادی که در جامعه زندگی میکنند و ترس از قیام مردم علیه نظام. شک و ترسی که در زمان چهار رییسجمهور این جریان سیاسی، باعث دستگیری، شکنجه و مرگ هزاران فعال اجتماعی-سیاسی میشود. در چنین برههای از زمان، کسی که زیر سایهی جمهوری داوود خان درس نظامی خوانده، قرار میشود سوگند وفاداری به نظامی یاد کند در نتیجهی قتل داوودخان و خانوادهاش به میان آمده است. نظامیگری در این سه دهه از تاریخ افغانستان، بهتنهایی اتفاقی است درخور تأمل؛ اینکه برای دفاع از وطن سوگند یاد کنی و بدون توجه به تغییرات سیاسیای که بیشتر با زور و قتل و تبعید حاکمان همراه بوده، همچنان به وظیفهات ادامه بدهی و پیش بروی.
همایون فوزی، در آغازین سال وظیفهاش که مصادف است با دورهی حاکمیت نورمحمد ترکی –کسی که داوود خان را به قتل رساند و به قدرت رسید-، هرازگاهی به سرش میزند که از نظام خارج شود؛ اما راهی برای بیرون رفتن نیست. از یکطرف، نُه سال درس نظامی خوانده که باید در همین بخش کار کند و از سویی، جریان مخالف نظام، مجاهدین یا به قول نظام حاکم، اشرار هستند که توسط نظام در هرجایی سرکوب میشوند. او، وارد نظامی شده است که شک و ترس، در همهی سطوح آن حتا در نهادهای نظامی، جریان دارد. فوزی، از روزهایی در زمان نورمحمد ترکی –اولین رییسجمهور حزب دموکراتیک خلق- میگوید که صبحها وقتی از خواب بیدار میشدند، یک یا چند نفر از همسنگرانشان را نمیدیدند؛ اتفاقی که تبدیل به طنز تلخ بین سربازان شده است و هرکسی که میپرسد فلانی کجاست، میگویند «به مهمانی رفته است». مهمانی، استعارهای از زندان نظام حاکم است که توسط مهرههای سرسپرده، افراد را شناسایی، دوسیهسازی و به زندان منتقل میکنند؛ انتقالی که معمولاً راه برگشتی ندارد.
این جنرال ارتش که سه دهه پیش، بهعنوان صاحبمنصب وارد نظام شده، برای انجام اولین وظیفه در «غند ۵۸ فرقهی ۱۴» غزنی در رتبهی دوم بریدمن به صفت فرمانده بلوک تعیین میشود. جمهوری داوود خان جایش را به جمهوری حزب دموکراتیک با پشتیبانی شوروی داده و حساسیتهای جامعهی سنتی با تندروی داعیهداران کمونیزم که در پی آوردن اصلاحات ظاهراً بنیادی در افغانستان هستند، جنگ را کلید زده است. از سوی دیگر، رقابت بین دو پیمان مسلط جهانی –پیمان ورسای به سرکردگی شوری و پیمان ناتو به سرکردگی امریکا- گرم است و هر دو تلاش دارند تا منافع همدیگر را در کشورهای مورد حمایتشان به بنبست بکشانند. گرفتن قدرت سیاسی توسط حزب دموکراتیک خلق، در جامعهی سنتی-مذهبی افغانستان، زمینه را برای استفاده از حساسیتهای مذهبی و بومی مردم فراهم کرده و کشورهایی در تبانی با امریکا، بهدنبال شکست این جریان سیاسی در خراسان آریا هستند؛ وضعیتی که پای عدهای از معترضان نظام ازجمله گلبدین حکمتیار، برهانالدین ربانی و احمدشاه مسعود را به پاکستان کشانده و پاکستان، با حمایت آنان، زمینه را برای سربازگیری اخوانالمسلمین و دیگر جریانهای جهادی فراهم کرده است. عملکردهای خصمانهی نظام حاکم علیه مناسبات جامعهی سنتی و افراد معترض یا منتقد نظام، وضعیت را برای سربازگیری جریانهای مذهبی فراهم کرده و امریکا با کشورهای عربی، توسط پاکستان بهدنبال شکست شوروی در خراسان آریا است. شاید در آن زمان، کسی تصور نمیکرد که این آغاز جنگی در افغانستان است که نزدیک به چهار دهه بعد، با شدت بیشتری جریان دارد و پاکستانی که در آن زمان برای منافع خود و امریکا، با استفاده از احساسات دینی مردم بهدنبال شکست شوری در خراسان آریا بود، حالا با استفاده از همین احساسات، بهدنبال شکست امریکا در افغانستان است.
ترس و شک، دو مشخصهی بارز این بازهی زمانی در کشور است؛ ترس و شک جریان سیاسی حاکم نسبت به بافت اجتماعی-فرهنگی جامعه و افراد و ترس و شک جامعه به دلیل ستمی که نظام حاکم با حمایت شوری به کار گرفته است. مردم، نگران نابودی ارزشهای بومیشان هستند و جریان سیاسی حاکم، نگران این است که اگر با زور و سرکوب پیش نرود و باعث ایجاد ترس بیشتر در جامعه نشود، ممکن به خطر سقوط مواجه شود. این ترس و شک، به دیدگاه نظام نسبت به مردم و مردم نسبت بهنظام خلاصه نمیشود؛ مردم نیز به همدیگر شک دارند و کسانی در جریان سیاسی حاکم نیز به مهرههای کلیدی خود مشکوکاند؛ شکی که در درون نظام، منجر به قتل دو رییسجمهور حزب دموکراتیک خلق –نورمحمد ترکی، حفیظالله امین- و تبعید یک رییسجمهور -ببرک کارمل-، توسط مهرههای داخلی نظام میشود و در دههی هفتاد، زمانی که گروههای مردمی یا مجاهدین در کابل روبهروی هم قرار میگیرند، همین ترس و شک، باعث کشتار هزاران آدم در نبردهای قومی و گروهی شده و کابل را به میدان جنگ تبدیل میکند. عمق این ترس و شک را، میتوان در جملهای از ببرک کارمل، رییسجمهور تبعیدشدهی افغانستان دریافت که به ولادیمیر کریچکوف، رییس ادارهی اول کی.جی.بی-اسختبارات شوری سابق و روسیهی امروز- میگوید. این چهرهی استخباراتی که وظیفه گرفته است تا کارمل را که از قدرت به حاشیه رانده شده، راضی به مسکو کند، برای کارمل هشدار میدهد که دشمنانش در کمین جان او هستند؛ اما کارمل میگوید: «نخیر! اکنون تنها دوستان میتوانند مرا به قتل برسانند.»
در گفتوگو با این جنرال ظاهراً بازنشستهی ارتش، در مورد جنگ سیوچند سالهی افغانستان پرسیدهام و در مورد تجارب و خاطراتش در این نزدیک به چهل سال که در بیست سال آن، شش حاکم با استفاده از زور به قدرت رسیده و چهار رییسجمهور، برای ختم دورهی حاکمیتشان به قتل رسیدهاند؛ داوود توسط ترکی، ترکی توسط امین، امین توسط کارمل و نجیب توسط طالبان. این وسط فقط کارمل، توسط دوست و طرفدار دیرینهاش، –کسی که بهعنوان گرداننده در نخستین همایش سراسری نمایندگان حزب برای تأیید رهبری کارمل، در توصیف او گفته بود: «موی سفید را فلکش رایگان نداد»- از قدرت برکنار و بعد به مسکو تبعید شد.
ادامه دارد…
رییس فرماندهی پیشین نیروهای مشترک بریتانیا: انگلستان و همپیمانانش آیندهی افغانستان در خاک خراسان بزرگ را فروختند
منبع: Yeni Safak
برگردان: عبدالرازق اختیاربیگ
همزمان با خروج نیروهای امریکایی و ناتو، یک جنرال ارشد بریتانیایی، انگلستان و همپیمانان غربی آن را به فروختن آیندهی افغانستان متهم کرده و آن را «اشتباه استراتژیک» عنوان میکند که ممکن است، سبب افزایش فعالیتهای تروریستی در منطقه شود.
جنرال ریچارد بارونز که در گفتوگویی با رادیوی ۴ بیبیسی، در مورد تهدیدهای احتمالی به کشورهای اروپایی صحبت میکرد، گفت: «در شرایط کنونی، خروج، اشتباهی استراتژیک است. معتقدم که به نفع خود ما هم نیست.»
بارونز که پیش از این ریاست فرماندهی نیروهای مشترک بریتانیا را به عهده داشت، افزود: «ما با خطر ایجاد مجدد واحدهای تروریستی در افغانستان مواجه استیم که میتواند که خطر را به اروپا و سراسر جهان بیارود… فکر میکنم که این مسئله، نتیجهی یک استراتژی بسیار ضعیف است.»
او، همچنان تأکید کرده که اکنون آیندهی افغانستان ( در خاک خراسان بزرگ روی لبهی تیغ قرار دارد و این که؛ خروج، یک «پیام واقعا تأسفباری» را به کشورهای متحد در آسیا، افریقا و خاور میانه میفرستد.
جنرال بارونز گفت؛ این میرساند که «ما عرضه نداریم که این چیزها را در آن جا ببینیم و ما ترجیح دادیم ترک کنیم؛ تا این که اطمینان حاصل کنیم که در آن جا، هیچ گونه بحران سیاسی و حقوقبشری اتفاق نمیافتد.»
در گزارشی که روز یکشنبه با عنوان «مقامات میگوید: بایدن برنامهی خروج نیروهای امریکایی را تغییر نمیدهد»، به نقل از منابع ارشدش، نوشت که کاخ سفید به تجدید نظر در مورد خروج از افغانستان فکر نمیکند.
در حالی که قرار است تا ۱۱ سپتمبر، نیروهای خارجی به گونهی کامل افغانستان را ترک کنند، درگیری میان نیروهای ارتش و طالبان به گونهی بیپیشینهای شدت گرفته است.
در حال حاضر، طالبان تلاش میکنند که مرکز شهرها را تصرف کنند؛ زیرا در هفتههای گذشته، بسیاری از ولسوالیها به دست آنها افتاده است. آنها در جریان سه روز، مرکز پنج شهر به شمول شهر کندز -که از شهرهای کلیدی در شمال افغانستان و روز یک شنبه به تصرف طالبان درآمد- را تصرف کرده اند.
https://subhekabul.com/
فوزی: اردوی افغان باوران در خراسان آریا در حد بخورونمیر اکمال میشد
بخش نهم
یادداشت: این نوشته با توجه به گفتوگویم با همایون فوزی و با استفاده از معلومات موجود در مورد حرفهای او نوشته شده است.
در ادامهی گفتوگویم با همایون فوزی، جنرال بازنشستهی ارتش افغانستان، از صداقت نیروهای ناتو و کشورهای همکار در بخش نظامی با افغانستان پرسیدم. فوزی، میگوید که کشورها به دلیل منافع خود شان وارد کشوری میشوند و طبیعی است که اگر منافع شان با منافع کشور میزبان یکسان نباشد، صداقتی در همکاری شان وجود نداشته باشد. او، با اشاره به گفتوگوهای صلح و امتیازدادن به طالبان، میگوید که اگر صداقت کامل وجود میداشت، میشد که این کشورها بر طالب فشار بیاورند و آنها را مجبور به پذیرش صلح کنند. امروز که طالبان وارد مناسبات سیاسی شده و امتیاز میگیرند، به این معنا است که روابطی میان آنها و کشورهای قدرتمند وجود دارد و شاید نسبت به دولت افغانستان، طالبان بتوانند سربازان بهتری برای کشورهای قدرتمند باشند که در صورت عدم حضور نظامی شان، از طالبان برای حفظ منافع خود استفاده کنند. به گفتهی همایون فوزی، کمکی که به ارتش افغانستان صورت میگرفت، به اندازهی بخورونمیر بود و هیچ تلاشی برای خودکفایی ارتش انجام نشد تا این ارتش بتواند برای شرایط دشوار، پلان درازمدت دفاعی و عملیاتی داشته باشد؛ چون اگر ارتش خودکفا میشد، دلیلی بر حضور قوتهای نظامی خارجی در افغانستان باقی نمیماند.
فوزی، به بحران مواد مخدر در ( خراسان آریا اشاره میکند و میگوید که با وجود مصرف میلیونها دالر برای مبارزه با مواد مخدر، کشت و قاچاق آن نه تنها که در خراسان آریا کاهش نیافت؛ بلکه افزایش نیز یافت؛ چون مواد مخدری که دهقان افغانستان کشت میکند و نان بخورونمیری به دست میآورد، در بازاهای جهانی چند برابر به فروش میرسد و پولش نیز در همان کشورها مصرف میشود. بر اساس تحقیقات انجامشده، خراسان آریا از سال ۱۹۹۲م، به یکی از کشورهای مهم تولیدکنندهی مواد مخدر در جهان تبدیل شد که در دورهی حکومت جدید –پس از ۲۰۰۱م-، در صدر کشورهای تولیدکنندهی این مواد قرار گرفت. هلمند که یکی از ولایتهای ناامن افغانستان در شروع آمدن نیروهای ناتو در خراسان آریا بود و شمار زیادی از نیروهای امریکایی و انگلیسی در آن جابهجا شدند، دیری نگذشت که تبدیل به تولیدکنندهی ۵۰ درصد تریاک افغانستان شد.
شایعات و گزارشهایی در سالهای گذشته دستبهدست شد که خبر از پایین شدن شبهنگام هواپیماهای ناشناس در مناطق زیرکنترل طالبان و دیگر گروههای تروریستی میداد. فوزی، میگوید که هرچند گزارشهای تأییدهشدهای به آنها نمیرسید؛ اما از راههای گوناگونی اطلاع حاصل میکردند که هواپیماهایی در نقاط بیرون از کنترل دولت پایین میشد و این که این هواپیماها چه چیزی به چه کسی میدادند، اطلاعات دقیقی از آن به دست نمیآمد. او، با اشاره با انتقال داعش از جلالآباد به ولسوالی درزآب شبرغان و همچنان انتقال دوبارهی سربازان شکستخوردهی داعش از درزآب به نقاط نامعلوم، میگوید که در این مسایل، کشورهایی دست داشتند؛ اما او اطلاعات مستندی ندارد که بتواند تأیید کند کدام کشورها در این موضوعات دخیل بودند. فوزی همچنان از پایینشدن برخی هواپیماها در غورماچ فاریاب میگوید که گروههای تروریستی از کشورهای مختلف از جمله اوزبیکستان را انتقال و جابهجا میکردند. پیش از این، در گفتوگویی که با جنرال مرادعلی مراد داشتم، او نیز از دادن اکمالات توسط نیروهای خارجی به گروه طالبان و دیگر گروههای تروریستی گفته بود و این که در برخی مواقع، قطارهای اکمالاتی نیروهای خارجی به بهانهی آتشزدن از سوی طالبان، امکاناتش به گروههای تروریستی داده میشد و وسایط را به آتش میکشیدند؛ تا این گونه رد پای شان را گم کنند.
فوزی، از دید دوگانهای که نسبت به پولیس و ارتش توسط نیروهای بینالمللی وجود داشت، انتقاد میکند و میگوید که آنها، بدون توجه به ظرفیتسازی پولیس، توجه شان را فقط به ارتش جلب کردند و پولیس از یاد شان رفت؛ پولیسی که بر خلاف ارتش، با مردم ملکی سروکار داشت و اخلاق نظامیگری را باید به نمایش میگذاشت. او، عدم توجه به ظرفیتسازی پولیس را، دلیل نارضایتی مردم از نیروهای نظامی میداند و میگوید که تشکیلات پولیس در ولسوالیها، به اندازهای بود که نمیتوانست به اختلافات و جنجالهای مردم رسیدگی کند؛ چه برسد که امنیت بگیرد و مقابل گروههای تندرو بجنگد. به باور او، دلیل دلسردی مردم از نظامیها، برخورد بیمسئولانهی پولیس بود؛ چون، به درستی آموزش ندیده بود.
پولیس افغانستان، در کنار این که تحصیلات کافی ندارد، بیشتر کسانی استند که به دلیل فقر و بیکاری، برای بهدستآوردن لقمهی نانی، از نقاط مختلف افغانستان جذب نظام شده اند و همین که سلاح به دست میگیرند، بیشتر شان احساس میکنند حاکم شهر اند و هر گونه برخوردی میتوانند با مردم انجام دهند؛ برخوردی که بیشتر شهروندان کشور از آن ناراضی اند و پولیس را به عدم برخورد مسئولانه متهم میکنند.
از فوزی در مورد جنگ شمال و انتقال جنگ به شمال میپرسم که؛ چطور شد در شمالی که طالبان کامل نابود شده بودند، دوباره جابهجاه شده و دست به تحرکات مسلحانه بردند. فوزی که تجربهی فعالیت نظامی در دورهی حکومت کمونیستی را نیز دارد، میگوید که برخورد سلیقهای و بر حسب منافع شخصی کشورهای دخیل در مناسبات سیاسی و نظامی افغانستان و همچنان برخورد قومگرایانهی قوم حاکم در افغانستان، از دلایلی بود که توجه کمتری به شمال صورت بگیرد و جنگ در ولایتهای شمالی جابهجا شود. فوزی، از زمان حکومت کمونستی میگوید که تنها در ولایت خوست، یک لیوا بود و در نه ولایت شمالی یک قول اردو که تشکیلات سه لیوا را داشت. به گفتهی فوزی، باور نادرست قوم حاکم که گویا در اکثریت استند و باید بر افغانستان حاکم باشند، باعث شد که جنگ به شمال انتقال داده شود و ولایتهای شمالی را ناامن کنند.
فوزی، دلیل بیتوجهی به شمال را انگیزههای داخلی و سران قدرت میداند که ترس از قدرتمند شدن شمال دارند و میگوید که عملا گروههای مختلفی زیر نام کوچی، به نقاطی در شمال جابهجا شد که تبدیل به سربازان طالبان و دیگر گروههای تروریستی شدند. چگونگی انتقال جنگ به شمال را، در شمارهی فردای روزنامهی صبح کابل خواهم نوشت.
https://subhekabul.com/
https://subhekabul.com/
- نویسنده : قیام خوراسانی
- منبع خبر : BBC / صبح کابل