به گزارش خبر گزاری جمهوری خراسان
- شکایت های یک تعداد علاقمندان یک آدم عاقل در میان نزدیکان و بازماندگان احمد ظاهر پیدا شود تا جلو رشاد ظاهر را در این راه بگیرد. هواداران احمد ظاهر در تاجیکستان با علاقهمندی فراوان به مناسبت زادروز این اسطوره موسیقی برنامه گرفتند و از پسر و نواسهاش دعوت کردند، اما پسر احمد ظاهر که بهنظر میرسد فاقد دانش و درک از کار هنری است، رفتار غیرحرفهای از خود به نمایش گذاشت.اصولا دعوت از پسر و برادر و نواسه یک اسطوره برای گرامیداشت از او کار درستی نیست. در کار هنری، رابطههای خونی معنایی ندارند. بهتر بود یک رفیق یا همکار احمد ظاهر یا هم هنرمندی که او و هنرش را میشناسد برای صحبت در این برنامه دعوت میشد. بخشی از صحبتهای رشاد ظاهر در جریان پرسش و پاسخ با
محبوبیت و معروفیّت احمد ظاهر در تاجیکستان؛ خاطرههایی از آن دوران
- سلطان حمد
- روزنامهنگار و پژوهشگر تاجیک
اگر بگوییم، که ظهور احمد ظاهر به حیث آوازخوان معروف در صحنه حرفهای در خراسان آریا آغاز دورهای نو برای هنر آوازخوانی در تاجیکستان نیز بود، مبالغه نیست.
هر چند احمد ظاهر نتوانست به تاجیکستان سفر کند امّا صدای او از طریق رادیو آریا که با نام جعلی و یا توسط نوارهای کاست و یا صفحههای گرامافون به سرعت خیلی زیاد در بین مردم تاجیکستان منتشر میشد.
نام احمد ظاهر و سرودهای او از آخرهای سالهای ۶۰ میلادی و آغاز سالهای ۷۰ عصر گذشته میلادی در بین مردم اهل فضل و هنر محبوبیّت خاصهای کسب کرد.
عیناٌ در همین دوره در صحنه هنر آوازخوانی تاجیکستان آن زمره (نوع) آوازخوانهای نوجویی (نوگرا) عرض وجود کردند که هر کدام صاحب مخلص و هوادار خود بود. این گروه آوازخوانهای نوجو شامل ظفر ناظماو، جورهبیک مراداو، آدینه هاشم، جورهبیک نبیاف، سراینده سرودهای پاپ، مرحوم عارفشا عارفاو بودهاند.
هر کدام از این افراد اسلوب خود، طرز آوازخوانی خاص خود را داشت. و اینکه آیا احمد ظاهر به این نسل آوازخوانهای محبوب ما تأثیری داشته است یا نه، جواب گفتن خیلی مشکل است؛ زیرا در برنامههای کنسرتی آنها به ندرت ترانه را پیدا کردن ممکن است، که مال احمد ظاهر باشد. ولی این خوانندههای معروف تاجیک، که در سنّ و سال از احمد ظاهر بزرگتر بودند، او را همچون آوازخوان بااستعداد میشناختند، ترانهایش را گوش میکردند و به او حرمت و احترام قائل بودند.
BBC آرزوهای جامه عمل پوشیده و … نپوشیده
هنرمند مردمی اتّحاد شوروی سابق استاد جورهبیک مراداو میسّر گشت که هنگام یک سفر به افغانستان در اواخر ماه مه سال ۱۹۷۹، یعنی درست چند هفته پیش از درگذشت احمد ظاهر، در جریان یک کنسرت در “کابلنندار” با او ملاقات کوتاهی داشته باشد.
جورهبیک مرادا که آن زمان میان رهبران تاجیکستان شوروی اعتبار و نفوذ زیادی داشته بود به احمد ظاهر وعده میدهد که بعد از بازگشتش به تاجیکستان سفر هنری او را به تاجیکستان، یعنی آرزوی همیشگیش را جامة عمل خواهد پوشاند. امّا متأسفانه، چند هفته بعد، مرگ احمد ظاهر میلیونها مخلصانش (هوادارانش) را در تاجیکستان که تشنه دیدارش بودند ناامید ساخت و در سوگ او نشاند.
دریغا، که احمد ظاهر در تفاوت از همتای تاجیکش به آرزوی دیرینهاش یعنی دیدار از تاجیکستان عزیزش و مردم شریف آن نتوانست برسد. جورهبیک مراد و دیگر هنرمندان تاجیک، که آن روزها به ملاقات احمد ظاهر رسیده بودند، و امروز در قید حیات هستند، دو قطعه عکسی را، که یکجا با این آوازخوان ناتکرار آن روزها در کابل گرفته بودند، در برابر ترانههای احمد ظاهر ارزشمندترین یادگاری از او میدانند.
یاد یار مهربان آید همی…
ولی جورهبیک مراداو تنها آوازخوان معروف تاجیک نبود که با احمد ظاهر از نزدیک ملاقات کرده باشد. همنام او جورهبیک نذرییف،که سالهای هفتادم عصر گذشته میان علاقهمندان هنر موسیقی تاجیک مثل احمد ظاهر هواداران زیادی داشت و با سبک و اسلوب سرایندگی خویش وارد صحنه موسیقی شده بود و به حیث ترجمان از سپتامبر سال ۱۹۷۵ تا ماه ژوئن سال ۱۹۷۶ در کابل ایفای وظیفه نموده با احمد ظاهر از نزدیک شناس شده بود.
جورهبیک نذرییف در باره شناساییاش (آشناییش) با احمد ظاهر در صحبت ما چنین قصّه کرد: “شناسایی من با احمد ظاهر، اگر اشتباه نکنم، ۱۱ فوریه سال ۱۹۷۶ در کابل رخ داد. ما در یک محفل نشسته بودیم. اهل نظر آنجا بود. نمایندگان اتّحاد شوروی بودند. محفل شعر و موسیقی بود. احمد ظاهر نوکک از محبس برآمده بود. در اطراف احمد ظاهر بحث زیادی بود. احمد ظاهر در محبس است و احمد ظاهر این است و فلانست و غیره و هکذا. به هر حال با یک تهمت، با یک بهانه این مرد هنر را خیلی آزار دادند. او در آن محفل شرکت داشت و چند سرود خواند.
در آن محفل نفرهایی بودند، که از آوازخوانی من آگاهی داشتند و از من خواهش کردند، که برای حضّار محفل سرودی (آواز و ترانهای) بخوانم. یگانه اسباب موسیقی در آن محفل رباب بدخشانی بود. من هم سه چهار سرود جالب خواندم که باعث استقبال گرم حاضرین شدند. از جمله خود احمد ظاهر مرا به آغوش کشیده تبریک گفت.
در همین محفل صحبت سر شعر “بوی جوی مولیان آید همی” استاد رودکی صورت گرفت و بحثهایی بر سر محل سرودن این ابیات در گرفت و اختلافاتی پیش آمد. احمد ظاهر به این بحث وارد نشد. بعد انجام محفل من به خانه آمدم. ما در محله مکروریان کابل زندگی میکردیم. در خانه بودم که به من خبر دادند که احمد ظاهر در بیرون مرا انتظار است؛ به بیرون برآمده دیدم که در حقیقت احمد ظاهر است. باز بغل گشاده یکدیگر را به آغوش گرفتیم. او با همراهی داوود نامی که دوستش بود آمده بود. من آنها را به خانه دعوت کردم.
من هنوز خانمم را به کابل نبرده بودم. خوراکی را یکجایه پختیم و هرچه راست آمد (دم دست آمد) به دیگ انداختیم و یک خوراکی شد که شاید اگر آن را در رستورانها برایم پیشکش میکردند از خوردنش ابا میکردیم. ولی از بس که (از آنجا که) دستپخت خود ما بود، برایمان خیلی مزّه نمود. در حین صحبت احمد ظاهر از آن ابراز حیرت میکرد کی چگونه یک اهل شوروی نه تنها به زبان دری خوب حرف میزند بلکه سرود نیز میخواند، از تاریخ و فرهنگ افغانستان خوب باخبر است.
به او گفتم که تاجیکستان ما با افغانستان یک تاریخ دارد، دین و فرهنگ ما یکیست، مردم ترانههای افغانی را دوست میدارند. احمد ظاهر در جواب گفت که از هنرمندان افغانی که به تاجیکستان سفری هنری داشتهاند درباره این کشور و مردم زیبای آن بسیار شنیده است و عاشق آن شده است و آرزو دارد که به تاجیکستان یک سفر هنری داشته باشد.
باید بگویم، که احمد ظاهر آن سالها هنوز به این درجهای که حالا دارد در تاجیکستان معروفیت نداشت. آن سالها مردم بیشتر استادان هنر آقایان خیال، زلاند، ساربان، خانم ژیلا، رخشانه و دیگران را میشناختند. خلاصه، آن روز ما باز خیلی صحبت کردیم و سرود خواندیم.
در خانه من یک رباب بود. من آن رباب را گرفته خیلی سرود خواندم و دیدم که مهمانان گرامیام از کار من خیلی شاد شدند. روز دیگر احمد ظاهر باز به خانه ما آمد. به همراه خود یک هارمونیه آورده بود که آن را به من تحفه داد تا به امروز آن هرمانیّه را با خود دارم.”
جورهبیک نذرییف یگانه آوازخوان تاجیک است که با احمد ظاهر در محفلها سرود خوانده است و نوار بعضی از این ترانهخوانیهای مشترک اگرچه دارای کیفیت بالایی نیست اما بسیار نادرند و برخی از آوازها یا سرودههای آنها در دسترس نیست از جمله ترانه روسی “یه وستریتیل دیووشک و” کار مشترکی از احمد ظاهر با جورهبیک و شاعره مهرالنسا و یا “مرغ دلم کرده سوی دلدارم پرواز” که در دسترس نیست.
جورهبیک نذرییف با همراهی شهباز کبیراف، استاد دانشگاه ملّی و خانم او مهرالنسا که در کابل به حیث ترجمان ایفای وظیفه میکردند، به احمد ظاهر کتاب “مشاعره” را تحفه میکنند. این کتاب در سالهای شصت میلادی در اتّحاد شوروی با حروف نیاکان (الفبای فارسی) نشر شده بود و در آن نمونه آثار شاعران فارسزبان ایران و افغانستان، پاکستان و تاجیکستان گرد آورده شده بودند. احمد ظاهر از این کتاب غزل استاد میرزا تورسونزاده “ترا صد بار گفتم، که غلامت من همین کافیست” انتخاب میکند و به آهنگ درآورده میسراید.
احمد ظاهر به واسطة جورهبیک نذرییف بود که با ترانههای استادان اکهشریف جورهیف، عبدالله نذری، ابراهیم کابلی، بایمحمّد نیاز، ظفر ناظم، جورهبیک مراد، دانه بهرام و غیره از طریق کسّیتههای آنها آشنایی پیدا کرد و ذوق و رغبت او به سرودهای تاجیکی بالا گرفت. بسیار وقت برنامههای کنسرتی رادیو تاجیکستان را گوش میکرد و از جورهبیک نذرییف درخصوص برخی از هنرمندان تاجیک از جمله مغفرت همراقولاوه پرسش میکرد.
متأسفانه این مناسبتهای دوستانه احمد ظاهر با جورهبیک نذرییف به طبع مقامات امنیتی شوروی نفارید (خوش نیامد) و آنها جورهبیک نذرییف را پیش از مهلت به تاجیکستان بازخواندند. جورهبیک نذرییف هرچند میدانست، که محض برای دوستیاش با احمد ظاهر سفر خدمتی او را در افغانستان قطع کردهاند ولی باز هم در تاجیکستان از احمد ظاهر میگفت و از ترانههای او. بیشتر از آن، باز ترانههای او را میسرود. و در یک مدّت کوتاه باز بیشتر محبوب هواداران هنر موسیقی جمهوری گردید.
“تنها شدم، تنها شدم”
آوازخوان دیگر بااستعداد تاجیک، که ترانههای احمد ظاهر برای رشد و نمو کردنش و عاقبت صاحب مکتب ایجادی گردیدنش تأثیر مثبت گذاشتهاند، شادروان کرامتالله قربان میباشد.
یکی از اوّلین سرودهای کرامتالله قربان، که او را همچو آوازخان امیدبخش به مخلصان ساز و نوا معرفی کرد، ترانه “گلذار من”، بود. این ترانه را که کرامتالله رحمتی اوّل سالهای ۸۰ میلادی خواند در بین هواداران صنعت موسیقی تاجیک یک شور و ولولهای برپا شد. کم مخلص حقیقی ترانههای احمد ظاهر پیدا میشد، که تفاوت را در اجرای این سرود در بین این دو آوازخوان شادروان را درک کرده تواند.
کرامتالله قبل از همه کوشیده است که آهنگ را با همان سازهای موسیقی نوازد که مطربان احمد ظاهر نواختهاند که این خود در آن زمان یک نویگری بود. دوّم ترانه را در همان اسلوب احمد ظاهر اجرا کرده است.
ترانههای احمد ظاهر آوازخوانهای سیرشمار (بسیار) تاجیک خواندهاند. ولی این ترانهها در اجرای کرامتالله شادروان رنگ و طراوت خود را هیچ گاه گم نکردهاند، برعکس همان مهر و محبّت بیاندازه بزرگی، که کرامتالله به احمد ظاهر و هنر او داشت، به او کمک کرده است، که سرودهایش از دل بیرون شوند و به دلها راه یابند.
آیا سرودهای “ای پادشه خوبان، داد از غم تنهای”، “به ساغر نقل کرد از خم شراب آهسته-آهسته”، “تنها شدم، تنها شدم”- را در اجرای کرامتالله قربان شنیدهاید؟ پس برای آن که به این سخنها باوری حاصل کنید، آنها را بار دیگر بشنوید.
عموماً، تقدیر از کرامتالله قربان تا اندازهای به قسمت (به دلیل) آوازخوان دوستداشتهاش یعنی احمد ظاهر مانند است. کرامتالله به مثل احمد ظاهر در جوانی صاحب شهرت شد. او نیز مثل احمد ظاهر با آهنگهای هندی و غربی دلبستگی قوی داشت. او نیز نوآور بود. و اسفبار آن است که کرامتالله قربان به مثل احمد ظاهر در اوان جوانی هنگامی که کمی بیشتر از سی سال نداشت در آغاز یک فاجعه ملّی در کشورش از دنیا رفت.
آماری از آثار احمد ظاهر
تعداد ترانههای باقیمانده احمد ظاهر را محقّقان با دو روش حساب و کتاب نمودهاند.
روش اوّل این است که اقسام مختلف هر ترانه را نیز همچون یک ترانه علیحده حساب کردهاند. مثلاً، احمد ظاهر سرودی را در یک استودیو ثبت کرده است و بعد از گذشتن چند مدّت همان سرود را با سازهای نو موسیقی و علاوه کردن تغییرات در متن در جای دیگری ثبت مینماید. اما در روش دوم پژوهشگران این سرود را نه ترانهای جدا بلکه همان ترانه اصلی به حساب آورده اند.
اگر ما با اصول اوّل سرودهای احمد ظاهر را حساب کنیم تعداد ترانههای او نزدیک به ۷۰۰ عدد میرسد. اگر با اصول دوّم در ایجادیات احمد ظاهر حساب و کتاب گذرانیده شود تعداد ترانههای او در حدود ۴۵۰ عدد قرار میگیرند.
تا این لحظهها معیّن شده است که متن همین مقدار ترانههای احمد ظاهر مال بیش از ۱۰۰ شاعر و تصنیف نویس میباشند. و این هنوز نهایت کار نیست. پژوهشها در سمت معیّن کردن مؤلفان اشعار ترانههای احمد ظاهر ادامه دارند.
این صد شاعر و تصنیف نویس کی و از کجا میباشند؟
طبق معلومات اخیر متن ترانههای احمد ظاهر، که مؤلفانشان معیّن گردیدهاند (مشخص شده اند) آنها مال ۲۵ شاعر کلاسیک فارسی و تاجیک، ۲۵ شاعر و تصنیف نویس معاصر خراسان آریا ، ۴۶ شاعر معاصر ایران، ۴ شاعر معاصر تاجیکستان و محمّد اقبال لاهوری میباشند.
۴ شاعر معاصر تاجیکستان یعنی ابوالقاسم لاهوتی، میرزا تورسونزاده، عبدالله قادری، مشهور با تخلّص ممتاز و شادروان سلطان شاهزاده از جمله این افراد هستند،
در بین شعرای معروف فارس-تاجیک ابوالقاسم لاهوتی شاعری است که احمد ظاهر از همه بیشتر از آثار او متن ترانههای خود را انتخاب کرده است.
در حال حاضر محقّقان ۱۴ پارچة شعری را مثال میآرند که احمد ظاهر آنها را یا به حیث سرودی جدا خوانده است، یا همچون پارهای در دیگر سرودهایش استفاده برده و سروده است.
از ایجادیات میرزا تورسونزاده ما دو شعر او “ترا صد بار گفتم، که غلامت من همین کافیست” و “دیدم جمالی، ابرو هلالی” را میدانیم، که احمد ظاهر همچون ترانه سروده است.
از آثار شادروان ممتاز نیز دو شعر را نام میبرند که احمد ظاهر خوانده است. یکی “اوّلین عشقم تو بودی” و دیگر “ای نگار نازنین” نام دارد، که متأسفانه، نوارش را علاقهمندان احمد ظاهر ندارند. ولی معلومات درباره وجود داشتن چنین سرودی در آثار احمد ظاهر هست. عیناً همین را درباره نوار شعر سلطان شاهزاده “آسمان چشمم به سویت بر سرم باران ببار” گفتن ممکن است.
زودایی زنگ خاطرها، ربایی سکته دلها
احمد ظاهر در تاریخ موسیقی مردم فارس نژاد شاید نخستین و یگانه آوازخوانی باشد که از همه بیشتر مورد ستایش و ترنم شاعران و ادیبان زمان خود قرار گرفته است.
شاعران تاجیکی که اساساً بعد سالهای ۷۰ میلادی عصر گذشته قلم به دست گرفتهاند اکثراً با خواهش و امر دل خود، احمد ظاهر را در شعرهای خود ترنم کردهاند.
موافق اطّلاعات موجود از شاعران تاجیک اوّلین شعر را درباره احمد ظاهر شاعره شیرینکلام مهرالنسا گفته است و شاید او یگانه شاعر تاجیک است، که این شعر نوشته خود را در حضور احمد ظاهر به (برای) خود او خوانده است:
صدای تو صدای ریزش باران، صدای تو غریف آبشاران است. صدای تو صفای چشمة کوهی، تپشهای دل گرم بهاران است. جهان از شور آهنگت شرر دارد، زبان و لحن شیرینت شکّر بارد. میان موج آهنگت چه اسراریست، که در آغوش زیبایت گهر بارد. دم عیسی همیآید از آهنگ صدای تو، بسی عشّاق را دیدم سراپا مبتلای تو. هنرمندان دنیای هنر بیشبهه بسیارند. شکوه دیگری دارد و لیکن مودّعای تو ز آواز تو آواز نیا بر گوش میآید، ز آهنگ تو آهنگ وصال و نوش میآید. سرود تو خراسان را سرور جاودان بخشد، بهار آرزوهایم ز تو گلپوش میآید. جهان تو جهان شعر و آهنگ است، جهان بی شعر و آهنگ تو بیرنگ است. نباشد گر سرود دلفریب تو، برای گریه کردن هم دلم تنگ است.
به مورد است بگوییم که از شعرای نسل نوین تاجیک، مهرالنسا از همه بیشتر با افغانستان امروزه پیوند و علاقهمند بوده است. هشت سال زندگی در کابل زمان حکومت بعد از محمّد داوود نقش مؤثری در حیات و آثار این شاعره شیرینسخن گذاشته است.
ماه سپتامبر سال ۲۰۰۲ بعد از چندین سال وقتی او به کابل و برای شرکت ورزیدن در مراسم بزرگداشت سالروز کشته شدن احمدشاه مسعود برگشت او را هنوز هم در آن جا خوب در یاد داشتند و در آن زمان مهرالنسا توانست با همراهی گروهی از دوستان مرقد این خنیاگر بزرگ شرق احمد ظاهر را زیارت کند.
چو مرهم با سرودت دردهایم را دوا کردی
ظهور احمد ظاهر به عرصه هنر موسیقی در افغانستان به مردم آسیای مرکزی مخصوصاً تاجیکستان، تأثیر خیلی عمیق گذاشت. شاعره محبوب فرزانه این گفتههای ما را در لباس شعر خیلی زیبا گفته است. در شعر “فغان خلقی، که احمد ظاهر را آفرید” او میگوید:
سرودی همچو پیغام حیات آید به گوش من، سرودی، که سکونت را کُشد در ملک خوابآلود! تو در من زاده گشتی همچو پیغام سعادتها، چو مرهم با سرودت دردهایم را دوا کردی. تو یکتا بودی، امّا در بزرگی آن چنان بودی، که نقصم را رسا کردی، سکوتم را نوا کردی!
در شعر دیگرش، که “هماهنگ باران” نام دارد فرزانه این مطلبش را به این طرز بیان کرده است:
چشمه آب زندگانی است، نغمههای روان و شیوایش. بلکه بیدار میکند ما را، در محیط غنوده آوایش.
شاعر قوّت دولت باشد در شعر “تطغیان سرود احمد ظاهر” ترانههای این خنیاگر بیمثل را هادی راه عدل و انصاف دانسته است:
بر نالة قومی بجهد قدرت تندر، آید چو سرودی ز ره نعره و فریاد. با زیر و بمش خشم خلایق بخوروشد، همپا بکند پیر جوان را به ره داد.
شاعر شادروان امانبیک شاهزاده نیز در شعر “بهر ترانه زیست” تأکید میکند، که او با زمانه زیسته است:
او با زمانه زیست، به چنگ و با چغانه و راز و فسانه زیست، از بهر خویش نه، بهر ترانه زیست. خورشید دلپذیر، صحرای برفگیر، یک شاهد ترانه آرمان او بودند، با این بزرگی پارهای از جان او بودند.
شاعر محترم حاتم در شعر “بلبل شورانگیز” سرود و ترانههای احمد ظاهر را زودایندة زنگ خاطرها، رباینده سکته دلها، نماینده راه ممکنها و گشاینده بند مشکلها نامیده است:
زودایی زنگ خاطرها، ربایی سکتة دلها، نمایی راه ممکنها، کُشایی بند مشکلها.
شاعر شادروان نفسبیک رحمانی، که خود نیز در نتیجة فتنه و دسیسههای ناجوانمردانه جوانمرگ شده است، یکی از اوّلینها شده بر مرگ نابهنگام این آوازخوان بیهمتا با شعر واکنش نشان داده است. واقعاً، چه نوعی، که از خود شعر “برق” معلوم است، نفسبیک آن را در روز دوّم بعد مرگ احمد ظاهر ایجاد کرده است:
دیشب از آسمان شیشنما، همچو تیری ستارهای افتاد. گویی با نالههای سینگداز، طفل از گهوارهای افتاد.
ابرهای سیاه به روی کشید، آسمان تا کنار بیآخر. شد فروزنده برق کوتاهی، همچنان عمر احمد ظاهر.
شاعره دیگر شیرینکلام تاجیک شهریه اهتمزاد باشد، در شعر “رامشگر” آرزو کرده است، که حتّی بعد از مرگش صدای احمد ظاهر بالای مرقدش طنینانداز باشد:
روزی روم به نم-نم باران و سر نیهم، بر خاک سرد، تا راهم از رنج خویشتن. خواهم، ولی صدای تو، کاشا، چو آیتی، افشان شود چو بادها روی مزار من.
شاعر ترانهسرا عالمخان عصمتی نیز غزل و دوبیتیهایی برای احمد ظاهر گفته است، که امروز بخشی از آنها را آوازخوانهای تاجیک به آهنگ درآوردهاند:
چه سوزی بوده اندر ساز احمد، که دل را میکند همراز احمد. فرو بست و شکست آوازم، ای دل، به گوشم چون رسید آواز احمد. خیالم از نواهایش پریش است، دلم از نغمههایش ریش-ریش است. گهی بالیده میخواند، که نوش است، گهی نالیده میخواند، که نیش است.
شاعره خوشسخن رفات سعیدزاده در نظیره به غزل شاعر معروف افغان ضیا قاریزاده “مشک سوده میریزد شب به دامن کابل” گفته خود حالت حزنانگیز کابل را به رشته تصویر داده، از احمد ظاهر یاد میکند:
آخر این چه غوغایی در پیرامن کابل، بشنوم به گوش دل آه و شیون کابل. پژمرده چشمههایش، صدبرگ و سمنهایش، خیره گشته خورشید پرتوفگن کابل. هر لحظه کشم فریاد، صد داد، خدایا داد. کو ظاهر زیبای غلغلفگن کابل.
برای شاعر محمّدیوسوف دورانزاد احمد ظاهر بعد باربد او باربد است:
اگر او صاف ظاهر بوده با ظاهرپرستانی، برای من ز بعد باربد او باربد بوده. همه خنیاگران بادی اندر پیش او هیجند، برایم تا ابدهای ابد او باربد بوده.
در بین شاعرانی، که برای احمد ظاهر شعر گفتهاند، جمشید رحیمزاد از بسیاری جهات فرق میکند.
قبل از همه این که او جوانترین آنها به شمار میرود. او سی و سه سال دارد و از این عمر خود پانزده سالش را در بستر مریضی گذرانیده است. خداوند او را اگر از نعمت پاییروان محروم کرده است، ولی طبع روانش داده است. جمشید درباره احمد ظاهر چنان شعر زیادی نوشت که بعداً آنها را گرد آورده در یک مجموعه تحت عنوان “احمد ظاهر نام” آنها را به نشر رسانیده است.
جمشید، چه طوری (آنطوری) که در شعرش میگوید، صدای احمد ظاهر را در گهواره برابر با (به هنگام) نوشیدن شیر مادر شنیده است:
ز همه نغمة پرغلغل بلبل شده دلگیر، والة ناز نوای تو شدم، احمد ظاهر! لذّت مهر صدای تو به گهواره شنیدم، من از آن چشمة ضم-ضم، شرف قل-قل شیر.
شاعران زیادی در وقت توصیف آوازخوانها آنها را به بلبل تشبیه دادهاند. جمشید هم در وقت وصف کردن احمد ظاهر از واژة بلبل استفاده کرده است، ولی با تفاوت از دیگران. در بالا دیدیم، که در یک بیتی از آواز بلبل دلگیرشدنش را گفته، خواهش شنیدن صدای احمد ظاهر را کرده است. در جای دیگر به بلبل رجوع کرده، او را به خاموشی دعوت میکند و میگوید:
ای بلبل ز بیدلی در بند صد نوا، درکش زبان، که احمد ظاهر نمیشویی.
در مطلع یک غزل دیگر به احمد ظاهر بخشیدهاش این مطلب را جمشید به این طرز آورده است:
سراید احمد ظاهر دمی با چه-چه شیرین، دلم از راستی سوزد به حال بلبل مسکین.
در بیت آخر یک رباعی جمشید از بلبل خواهش میکند، که از سخت گفتاریهایش نرنجد:
بلبل واله، مرنج از سر ناز از سخنم، خوش نوا داری و چون او تو کجا میخوانی؟
برای چه جمشید این قدر دلبند ترانههای احمد ظاهر است؟ به این سؤال خود او در یک شعرش چنین جواب گفته است:
برای من مقدّسند: زمین مادر وطن صلح بهار و آخر صدای احمد ظاهر صدایی، که طراوت بهار را داراست، صدایی، که رشک بهاران است. صدایی، که لال مانی، که اوست در نغمه، و یا ترنم باران است. صدایی، که مهر و محبّت والدان دارند، صدایی، که بوی جاودان دارد. صدایی، که جان دارد…
هوای عشق تو از سر بدر خواهد رفت
دره زیبامنظر رامیت، ساحل رود کافرنهان در روستای امانشیخ غنیجان مؤمناو نامی زندگی میکند که مثل اکثر دیگر مردم این رووستا ر پایتخت کشور، دوشنبه، که از محل زیست آنها چندان دور نیست، کار میکند. او کارمند کمیته مرکزی تشکیلات جمعیّتی مددکار مدافع جمهوری تاجیکستان است.
ولی ساکنان ده و اکثر دوستانش او را نه همچون کارمند این اداره بلکه به حیث یک مخلص، علاقهمند خیلی اشدی (شدید) آوازخوان ناتکرار مشرق زمین، شادروان احمد ظاهر میشناسند.
او در برابر آن که زندگینامه احمد ظاهر و ایجادیات او را خیلی خوب میداند باز با دیگر هواداران ترانههای این خنیاگر بزرگ جهان عصر ۲۰، که در داخل و حتّی خارج از تاجیکستان زندگی میکنند، علاقة نزدیک برقرار کرده، در همدستی با آنها در سازمان دادن و گذرانیدن روزهای مولود و محفلهای شعر و سرود احمد ظاهر سهم خوب میگذارد.
چنانچه محفلی، که سال ۲۰۱۰ به مناسبت سالروز تولد و وفات احمد ظاهر در دوشنبه برگزار گردید و در آن آوازخوانهای مشهور کشور جورهبیک مراداو، جورهبیک نذری، قربانعلی رحماناف، قربانعلی عبداللهاف، سهراب محمود و دیگران شرکت داشتند، محض با ابتکار و تلاشهای او صورت گرفت.
ناگفته نماند، که برادر غنیجان سیجان، که دانشکده هنرهای زیبای پایتخت را در دوران شوروی ختم کرده است یکی از ترغیبگران سرود و ترانههای احمد ظاهر جاودان در تاجیکستان میباشد.
او به یاد میآرد سابق شریک درسش، معلم فنّ موسیقی اسدالله شمساو، که خود نیز آوازخوانهای پیرو مکتب احمد ظاهر میباشد.
زوجه غنیجان، ریحان شریفافه، کارمند مجلس ملّی مجلس عالی تاجیکستان در این کار شوهرش همیشه او را دستگیر و مددکار است.
در یکی از روزهای پاییز سال ۲۰۱۰ غنیجان و گروهی از دوستانش- هواداران ساز و ترانههای احمد ظاهر را به خانهاش به ده امانشیخ به مهمانی دعوت کرد. این دوستان سپس به حجرهای دعوت شدند که برابر وارد گردیدن به آن (داخل شدن به آن) همه را احساس و هیجان ناستودنی فرا گرفت. در یک اتقی که حجمش سه بر پنج متر است،عکس و مصوّره و دیگر اشیایی که همه با حیات و ایجادیات احمد ظاهر در ارتباط میباشند، به منظر تماشا گذاشته شدهاند.
برخی از حاضرین این حجره را آثارخانه نامید و عدّة دیگر گالری عکسهای احمد ظاهر حسابید (خواندند) ولی خود غنیجان میگوید، که این آغاز کار است. او اگر چه تا این لحظه کارهایی را انجام داده است، امّا نیت دارد که در آینده، در حقیقت کارهای بیشتری را انجام بدهد و آن را در چهارچوب قانون کشور به یک آثارخانه خصوصی (احمد ظاهر) مبدّل بسازد.
فعلاً در این مکان بیشتر عکسها، دیسک و کسّیتههای (کاست) که سالهای مختلف به طبع رسیده، مقاله و کتابهایی درباره احمد ظاهر چاپشده، فیلم و ویدیوکلیپهای در ارتباط با احمد ظاهر تهیهگردیده نگاه داشته میشوند.
عکسها در چهارچوبههای زیبا به چهار موضوع جدا شدهاند: “دوران طفولیت و خانواده”، “دوران نورسی”، “در آغوش هم کسبان”، “سرنجام”.
او می گوید: “تلاش میکنم، که با نزدیکان احمد ظاهر علاقه برقرار کرده یادگاری و آثاری از او به دست بیارم. بسیار میخواستم که یکی از سازهای موسیقی او را داشته باشم. خلاصه تا آن جایی، که توانم میرسد، کوشش به خرج خواهم داد که کلبه فقیرانه ما هرچه بیشتر یادی از احمد ظاهر ناتکرار بدهد”
و امّا مهمانان-علاقهمندان احمد ظاهر از دیدن این خانه در یک دهه کوهستانی غیرعادّی چه تأثّراتی برداشتند؟
حاتم روشن، آوازخوان معروف در این خصوص میگوید: “اگر کسی به من سؤال کند که آیا به هنر هنرمندی عشق ورزیدن ممکن است، به او پیشنهاد خواهم کرد، که از همین آثارخانه دیدن نماید و به چشم خویش این طرز عشقورزی را ببیند.”
عصمتالله سعید، فیلسوف، خادم دولتی میگوید: “من از اوان نورسیام مخلص ترانههای احمد ظاهرم. علاقهمندان زیاد ترانههای احمد ظاهر را از نزدیک میشناسم. امّا بار اوّل است که میبینم یک مخلص (هوادار) سرودهای احمد ظاهر به من آلبوامهایی را نمایش میدهد، که تقریباً چهل سال مقدّم (پیش) آن را هنگام خواندنش در صنف نهم با یک مهر و محبّت بیاندازه ترتیب داده است.”
نذر یزدانی، شاعر، فیلسوف، روزنامهنگار نیز می گوید: “چیز اوّلی، که به خاطر هر یک مهمان این خانه کوچک بزرگ میرسد، این است که حقیقتاً دل انسان یک سرای پروسعت است که بزرگترین عشقها را در خود جای داده میتواند. معلوم میشود، که واقعاً برای کسی، که جوینده است و به مانند احمد ظاهر خانه به خانه، کوه به کوه، جو به جو میجوید، سدّی وجود ندارد. عشق خود به خود رهنمای عاشق است. چراغی هست که کوچکترین، تاریکترین زاویه را برای آدم روشن کرده میتواند. مثالش را ما در خانه برادر عزیزمان عبدالغنی جان میبینیم.”
- نویسنده : قیام خوراسانی
- منبع خبر : BBC شبکه های اجتماعی